واکنش احتمالی به چنین جملههای نسنجیدۀ نامناسبی در دامنهای از رفتارهای همراه با سکوت تا انفجار سرخوردگیها و ناکامیها در برابر ناتوانی شما در همدردی و درک طرف مقابلتان قرار خواهد گرفت. چرا این عباراتی که بهشدت هم رایج هستند و عموما هم چندان بد دانسته نمیشوند، امکان دارد اینقدر توهینآمیز تلقی شوند؟ تجربه میگوید، مردان بیشتر احتمال دارد به دلیل بیان چنین عباراتی متهم دانسته شوند تا زنان. فکر میکنم وقتی بیشتر توضیح بدهم، متوجه خواهید شد که چرا دریافتکنندۀ این جملهها (که شاید خود شما باشید) احتمال دارد هر یک از آنها را بهعنوان بیاناتی انتقادآمیز، غیرهمدلانه و بیاعتبار و چهبسا کاملا تحقــیرآمیز احساس کند. توضیــح خواهم داد که چرا اینگونه میشود؛ و پاسخهای جایگزیـنی را به شما پیشنهاد خواهم کرد که به حلوفصل آن وضعیت پرتنش کمک کند، نه اینکه آن را شعلهور سازد.
۱- «نباید اینطور احساس کنی»
همۀ «بایدها» توأم با قضاوت است. اغلب در استفاده از چنین عباراتی همسر خود را در حالت تدافعی قرار میدهید و غیرمستقیم به خاطر شیوهای که واکنش نشان داده است به او حمله میکنید و بهصراحت میگویید که احساسات او اشتباه است یا دستکم توجیهی ندارد. بر اساس تاریخچۀ زندگی مشترک شما و اینکه همسر شما چگونه صحبتهایتان را تفسیر میکند، ممکن است پریشانی خود را کاملاً واقعی، منطقی و معقول بداند؛ بنابراین گفتن اینکه از حرف من چنین برداشتی نکن، میتواند شبیه به تکان دادن پارچۀ قرمز در برابر گاو خشمگین در میدان بازی باشد و باعث آزار و اذیت او شود و به او این احساس را بدهد که مورد تمسخر قرار گرفته است.
البته ممکن است قصد شما این نبوده باشـــد. بااینحال نکتۀ مهم در اینجا این است که پاسخ عاطفی همسرتان صحت دارد. این حالت احساسی شایسته و نیازمند همدلی است، پیش از اینکه بخواهد مورد سؤال قرار بگیرد؛ بنابراین اگر از واکنش همسرتان به خاطر اینکه (دستکم آگاهانه) با آنچه منظور شما بوده است همخوانی ندارد به خود آمدید، آنچه لازم است انجام دهید این است که از او بپرسید حرفی را که گفتهاید چگونه شنیده است. سعی کنید بدون حالتی قضاوت گونه و با دلسوزی و مهربانی رفتار کنید تا بتوانید بهتر بفهمید و درک کنید که چه چیزی باعث ناراحتی همسرتان شده است.
در چنین شرایط حساسی، هر انتقادی، از هر سو که باشد، میتواند برای رابطه خطرناک باشد؛ بنابراین با دقت تلاش کنید که از پیشآمدن چنین گفتوگوی ارزیابانهای بپرهیزید. بیان احساسات همسرتان، چه خشم باشد یا ناراحتی یا اضطراب یا شرمندگی و یا ترس، ممکن است موجب احساس ناخوشایندی شود. شاید هم باعث شود تصور کنید که موجودی ناتوان، کودن، یا طرد شده هستید. در نتیجه با حالتی تدافعی ممکن است احساس کنید باید با او دربارۀ احساساتش صحبت کنید و توضیح بخواهید؛ که معمولا کار خوبی نیست، دستکم بلافاصله این حرف را پیش نکشید.
۲- «خیلی حساس هستی»
این پاسخ دور از احساس و عاطفه نیز درخواستی را میرساند: «اینقدر حساس نباش.» اگر دقیقتر نگاه کنیم، این عبارت نیز یک «باید» انتقادی دیگر را در خود جای داده است؛ اما بهعنوان یک واقعیت، همۀ ما همانقدر حساس هستیم که هستیم. با توجه به برنامۀ بیولوژیک ویژۀ ما و تجربههای گذشتهمان، حساسیت امروزمان باید همینی باشد که هست. بنابراین واقعا اگر همسرتان را به خاطر اینکه شدیدا به حرف شما واکنش نشان داده سرزنش کنید، کار بهجایی نکردهاید. وقتی کسی بهشدت به خاطر ناراحتیاش مورد قضاوت قرار میگیرد، ممکن است آن را حملهای به هویتش احساس کند. افزون بر این، اگر همسرتان را «بسیار حساس» خطاب کنید، به این معناست که به او بگویید احساساتش اشتباه است و با توجه به زمینۀ ماجرا و تن صدایی که به کار میبرید، ممکن است همسرتان از شنیدن آن کلمات، احساس ضعف یا نقصان کند.
این را هم در نظر داشته باشید که دلیل واکنش منفی نسبت به احساسات همسرتان، اگرچه ناآگاهانه، این است که اظهارات او دربارۀ حساس بودن باعث شده است احساس گناه بکنید. اگر واکنش او را بهعنوان امری انتقادآمیز و (اگرچه بهگونهای غیرمستقیم) اظهار نگرانی او را بهعنوان حمله تجربه کرده باشید، ممکن است احساس کنید که مشغول توجیه خود هستید.
آنچه در چنین شرایطی ضرورت دارد این است که تجربۀ عاطفی همسرتان را از نقطهنظر و نگاه او بفهمید (نه خودتان). من اغلب به افرادی که با آنها کار میکنم میگویم که در رویارویی با چنین شرایط دشوار و طاقتفرسایی، اولین کاری که باید انجام بدهید این است که با مهربانی و دلسوزی سعی کنید واقعیت ذهنی همسرتان را بفهمید و اگر خود بهتنهایی نتوانستید، از همسرتان بپرسید که چه چیزی او را تا این حد ناراحت کرده است. این پرسش باید با تن صدایی پرسیده شود که بهروشنی منتقلکنندۀ توجه و نگرانی شما به همسرتان باشد، نه اینکه حالت انتقادی داشته باشد.
۳- «گریه نکن»
بسیاری از ما وقتی همسر خود را در حال گریه کردن میبینیم، واکنش نامطلوبی نشان میدهیم. درست در زمانی که او آنقدر غرق اندوه است که اشکش سرازیر شده، ما ممکن است ابراز ناراحتی، شرمندگی، دلخوری، یا حتی خشم کنیم.
در نظر بگیرید که در فرهنگ رایج، اولا مردها یاد میگیرند لطیف بودن و ابراز احساسات، آسیبپذیر بودن و احساساتی که بیشتر زنانه تلقی میشوند باید سرکوب شوند و دوم اینکه از نظر ژنتیکی، از آنجا که مردان سطح تستسترون بالاتری نسبت به زنان دارند، احساساتشان را به شدتِ زنان احساس نمیکنند؛ بنابراین نهتنها احتمال دارد مرد احساس کند که نتوانسته همسرش را درک کند و با کلمات و نیازهایش به او اینطور منتقل کرده است که کاری جز گریه کردن ندارد، بلکه معمولا احساس میکند که کار وحشتناکی هم انجام داده که همسرش به این حال افتاده است.
درست مانند دیگر پاسخهای نامناسب (چهبسا ناخواسته یا ناآگاهانه)، با گفتن «گریه نکن» به همسرتان، برای متوقف کردن گریۀ او، اساسا چه با تُن صدای انتقادآمیز و یا با تُن صدای مهربانانه، دارید این پیام را به او منتقل میکنید که او (چه زن یا حتی شوهر) نباید چنین احساسی را با چنین شدتی داشته باشد. با چنین اقدامی شما هم شخصیت همسرتان و هم احساس او را بیاعتبار میکنید و نادیده میگیرید؛ حتی اگر این برخورد ناآگاهانه باشد. روشن است که تجربۀ چنین مخالفتی، برای رسیدن به توافق و هماهنگی، هیچ کمکی به شما دو نفر نخواهد کرد.
اگر در ابتدا همسرتان به دلیل تحقیر شدن، بدفهمی، یا عدم دریافت توجه کافی گریه میکرد، بعد از واکنش شما به احساسات او، یعنی تأیید نکردن و نادیده گرفتن آنها، اصطکاک و اختلاف بین شما بیشازپیش خواهد شد.
این حرف ها را به همسرتان نباید بگویید