والدین در صحبت کردن با فرزندان خود باید دقت لازم را داشته باشند؛ چراکه استفاده نادرست و نابجا از برخی جملات میتواند بر سلامت روان فرزند تأثیر منفی بگذارد. در دهههای اخیر والدین اوقات بیشتری با فرزند خود میگذرانند. این بدان معنی است که پدر و مادرهای امروزی رویکرد مسئولانه تری نسبت به تربیت فرزند خود دارند، امری که روانشناسان را امیدوارمیکند. حتی مسئولیت پذیرترین پدر و مادرها هم به طور کامل از اشتباه کردن مصون نیستند. مثلاً استفاده از برخی جملات فکر نشده میتواند بر سلامت روان فرزند تأثیر منفی بگذارد.
۱- «تو خیلی قشنگی»
روانشناسان توصیه میکنند توجه دختران را بر زیبایی شان متمرکز نکنید. چون ممکن است در بزرگسالی این تصور را پیدا کنند که ظاهر مهمترین چیز است و هر نقص ظاهری جزئیای را برای خودشان بزرگ کنند. در نهایت ممکن است دچار عقدههای مختلفی شوند و وقت ارزشمند خود که باید صرف رشد فردی شود را هدر دهند.
۲- «من سن تو خیلی بهتر بودم»
مقایسه شدن همیشه برای بچهها دردناک است. به علاوه، اگر این مقایسه نه با قوم و خویش یا دوست و همسایه، بلکه با پدر و مادر خودشان مقایسه شوند، این رنج بسیار بیشتر میشود، چرا که والدین ایده آل فرزند هستند.
مقایسهی مکرر فرزند را دچار اضطراب میکند، اعتماد به نفسش را پایین میآورد و میتواند حتی باعث فاصله گرفتن او از والدینش شود.
۳- «نه نه، اونجا نرو! خطرناکه!»
اضطراب و نگرانی والدین برای فرزند خود امری طبیعی است. با این حال، تلاش برای محافظت از فرزند خود از همه چیز و مراقبتگری بیش از اندازه میتواند فرزند را دچار «سندرم پیتر پن» کند. معمولاً افراد بالای ۳۰ سال به این سندرم دچارند که عمدهی آنها هم مرد هستند. این افراد در برابر بزرگ شدن مقاومت میکنند و همچون کودکان، بی ثبات و احساساتی اند و رفتارهای بچگانهای دارند. تشکیل خانواده برای این افراد دشوار است و علاقهای به بچه دار شدن و برعهده گرفتن مسئولیت آنها ندارند.
۴- «البته که آره!»
نه گفتن به فرزند خود کار بسیار دشواری است، اما راضی نگه داشتن همیشگی او هم گاهی از مخالفت کردن بدتر است. تربیت آسان گیرانه در نهایت هم به فرزند آسیب خواهد زد و هم به والدین. تحقیقات نشان داده این رویکرد به شکل غیر مستقیم سبب میشود فرزند در آینده با افراد نامناسبی ارتباط برقرار کند و تحت تأثیر آنها ممکن است به دردسر بیافتد و حتی مرتکب جرم شود.
۵- «تو از اون خیلی بهتری.»
بچه حرفهای بزرگ ترها را باور میکنند. به همین دلیل است که نباید در تعریف و تمجید از فرزند خود زیاده روی کنید و به او بقبولانید که فردی استثنایی است، حتی به هدف انگیزه بخشی برای او. چون والدین با این کار ممکن است فرزند خود را خودشیفته بار آورد.
۶- «دیدی گفتم اینطوری میشه!»
تأکید بر اینکه شما نتیجهی تصمیم و ایدهی فرزندتان را از قبل میدانستید، هیچ فایدهای برای فرزندتان ندارد. فرزندتان باید یاد بگیرد که از تجربیات خودش استفاده کند. مثلاً اینکه دوچرخه سواری احتیاج به تمرکز و احتیاط دارد، یا اگر در چالهی آب بپرد، لباس هایش خیس میشوند و سردش میشود. به جای نشان دادن اینکه از عاقبت کار باخبر بودید، فرزندتان را به خاطر گرفتن تصمیمات درست و غلبه بر مشکلات تحسین کنید.
۷- «من اینطوری بزرگ شدم، مشکلی هم پیدا نکردم.»
پدر و مادرهای ما شیوههای خودشان را برای تربیت ما داشتند. اما این بدان معنی نیست که ما هم باید فرزند خود را به همان روش تربیت کنیم. شما نباید بدون توجه به نیازهای فرزندتان، دنباله روی شیوههای تربیتیای شوید که از گذشته وجود دارند. فراموش نکنید که هر کسی منحصر به فرد است و با بقیه تفاوت دارد؛ بنابراین نمیتوان برای همه از یک شیوهی واحد استفاده کرد.
۸- «من خیلی چاقم. باید رژیم بگیرم.»
همهی ما گاهی احساس کمبود اعتماد به نفس میکنیم و نمیتوانیم کسی که دل مان میخواهد را در آینه ببینیم. اما برای فرزند، والدینش همیشه بهترین اند؛ بنابراین وقتی جلوی فرزندتان دربارهی نقصهای ظاهری تان صحبت میکنید، نه تنها خودتان را در چشم او پایین میآورید، بلکه طرز فکری اشتباهی هم در فرزندتان دربارهی ظاهر خودش به وجود میآورید.
۹- «اون رو نخور. چاق شدی.»
در بحث اضافه وزن و محدودیتهای غذایی مرتبط با آن، بسیار بهتر است که تمرکز خود را بر روی مزهی غذاها و فواید سالم خوری بگذارید، تا مضرات مصرف غذای ناسالم. مثلاً اینکه بگویید «سبزی خیلی خوشمزه است» از اینکه بگویید «سیب زمینی سرخ کرده فقط چاقت میکند» بسیار بهتر به نظر میرسد. یادآوری اضافه وزن داشتن فرزندتان به او به اعتماد به نفسش صدمه میزند و میتواند او را در بزرگسالی گرفتار پرخوری و دیگر اختلالات غذایی کند.
۱۰- «ولت میکنم میرم!»
بسیاری از اوقات وقتی بچهای در برابر رفتن به جایی مقاومت میکند، از والدین میشنویم که میگویند: «باشد تو بمان، من میروم!». تهدید مداوم به رها کردن، کودک را میترساند و باعث میشود این حس را پیدا کند که هیچ محافظ و پناهی ندارد. این رفتار میتواند حس دلبستگی کودک نسبت به والدینش را به عنوان مرکز امنیت از میان ببرد. به جای این کار، سعی کنید توجه فرزند نافرمان خود را به یک چیز جالب جلب کنید یا از او بخواهید سگها یا پرندههایی که در مسیرتان به مقصد مورد نظر وجود دارد را بشمارد.
۱۱- «این کار رو نکن!»
متأسفانه جملهی «این کار را نکن» کمکی به کودک برای اصلاح رفتارش نمیکند. فرزندتان با شنیدن این جمله دست از پریدن در چالهی آب یا دویدن در جای شلوغ برنمی دارد. بهتر است تمرکز خود را بر روی جملاتی بگذارید که پیام منفیای ندارند و برای محقق شدن هدفی که مدنظر دارید همکاری کنید. مثلاً به جای اینکه بگویید «در چالهی آب نپر» میتوانید بگویید «دور چاله برو» و حتماً هم از کلمهی «لطفاً» استفاده کنید و خودتان هم آن کار را انجام دهید. حتماً خیلی زود نتیجهی خوبی خواهید گرفت.
۱۲- «تو دیگه بچهی بزرگی شدی. نباید از چیزی بترسی.»
ترس امر منطق برداری نیست و حتی بزرگ ترها هم گاهی از چیزهایی میترسند. لازم به گفتن نیست که بچههای کوچک به خوبی با این حس آشنا هستند. بچهها ترسهای مختلفی دارند که بعضی از آنها برای بزرگ ترها خنده دار به نظر میرسد، اما معنایش این نیست که باید آنها را نادیده بگیریم. با گفتن یک جملهی فکر نشده به فرزند وحشت زدهی خود نشان میدهید که حرفش را نشنیده اید و احساساتش را بی ارزش شمرده اید. به جای آن، با فرزندتان همدلی و از او حمایت کنید.
۱۳- «وضعیت مالیمون به تو مربوط نیست»
صحبت کردن دربارهی مسائل مالی برای بسیاری از والدین موضوعی دشوار و حساس است. بسیاری از اوقات، پدر و مادرها ترجیح میدهند به فرزند خود توضیح ندهند که چرا نمیتوانند اسباب بازیای را برایش بخرند یا او را به شهربازی بخصوصی ببرند. اما باید این کار را انجام دهند. بچهها چیزهای زیادی را متوجه میشوند، اما ممکن است تلقی نادرستی از مشکل پیدا کنند و به خاطر نبود پول احساس گناه کنند.
باورهای نادرست میتوانند تا دوران بزرگسالی فرزند ادامه پیدا کنند و او را تبدیل به فردی معتاد به کار کنند که صرفاً پول پس انداز میکند و از خرج کردن آن میترسد. یا برعکس، ممکن است تبدیل به فردی ولخرج شود که نمیتواند دست از هدر دادن پول هایش بکشد.