. چرا برخی از افراد، عاشق کسی میشوند که از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند؟ آیا این تفاوتها طبیعی است و میتوان همه چیز را درست کرد؟ اگر جوابتان به پذیرش این تفاوتها منفی بود باید چطور رفتار کنید تا کمترین آسیبی متوجهتان شود؟ همه اینها را با دکتر روشنک امامزاده، روانشناس مطرح کردیم. این مطلب را بخوانید تا پاسخ پرسشهایتان را بیابید.
چه انتخابی بهترین است؟
آنچه که در کیفیت و کمیت (تداوم و استحکام) یک زندگی عاشقانه نقش دارد، انتخاب صحیح و عاقلانه است. گفته میشود که در انتخاب یک فرد به عنوان شریک زندگی، هم عقل و منطق و هم احساس و عواطف باید دخیل باشند. نمیتوان یک نفر را فقط برمبنای عقل انتخاب کرد ولی هیچ احساسی نسبت به او نداشت، در عین حال نمیتوان یک نفر را بدون منطق فقط دوست داشت؛ بنابراین هم منطق و هم احساس باید در کنار هم به یک انتخاب خوب منجر شوند. اما آنچه که در این میان مهم است اولویت این دو مقوله است. باید در مراحل اول انتخاب، عقل و منطق را به کار گرفت و یک نفر را بررسی کرد و سپس احساس را به میان آورد و دید کسی که عقل را انتخاب کرده، احساس میپذیرد یا خیر؛ بنابراین انتخابی که ابتدا عقل آن را پذیرفته و بعد احساس هم وارد شود، یک انتخاب صحیح خواهد بود.
تغییر نه، درک و پذیرش
در یک رابطه عاشقانه باید در بسیاری از مسائل حد متعارفی از نزدیکی یا اصطلاحا همکفو بودن رعایت شود. همکفو بودن مسائلی از قبیل سطح خانوادگی، فرهنگی، طبقه اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی و… را شامل میشود. ما در همکفو بودن «عین هم بودن» را مدنظر نداریم. اصلا نمیشود که دو نفر به لحاظ همه این مسائل عینا مانند هم باشند؛ حتی دو خواهر از یک خانواده شرایط دقیقا مشابهی ندارند. منظور ما از همکفو بودن این است که تفاوتها از زمین تا آسمان نباشد. زمانی که دو نفر در یک موضوع در دو سوی یک منحنی قرار بگیرند؛ یعنی مثلا درباره مسائل اقتصادی یکی از دو طرف به شدت پولدار و دیگری به شدت فقیر باشد و میزان تفاوتها بسیار زیاد شود، آن وقت است که احتمال رسیدن به تفاهم و نزدیک شدن بسیار کم میشود. در یک روابط عاشقانه گفته میشود که دو نفر باید برای کم کردن تفاوتها به سمت یکدیگر حرکت کنند و سعی کنند تفاوتها را پذیرفته و به آن احترام بگذارند. این رمز یک زندگی عاشقانه و موفق است. اما زمانی که تفاوتها بسیار زیاد باشد، تلاش برای نزدیک شدن و درک تفاوتها خنثی میشود و دونفر نمیتوانند دنیای یکدیگر را درک کنند. همینجا سرآغاز اختلافات و کشمکشها میشود. ما هیچوقت نمیگوییم تلاش کنیم که یکدیگر را تغییر بدهیم و اصلا بحث تغییر نیست بلکه بحث، پذیرش و احترام به تفاوتها است.
چه کسی مقصر است؟
نوع رفتار یک فرد در پاسخ به درخواست عشق نیز بسیار مهم است. البته این مسئله بیشتر درباره خانمها صادق است چرا که معمولا آقایان درخواست عشق کرده و خواستگاری میکند و این خانمها هستند که باید پاسخ دهند. رفتاری که یک خانم دارد و نوع پاسخی که میدهد ممکن است در بروز اتفاقات بعدی یا ناکامیهای طرف مقابل نقش داشته یا نداشته باشد. به این معنی که ممکن است یک خانم کاملا رفتار، پوشش و لحن صحبت مناسبی داشته باشد اما باز هم بعد از پاسخ منفی او، آقا رفتارهای نامناسب و خشونت بار داشته باشد. در این صورت آقا از ابتدا زمینه اختلالات و رفتارهای پرخاشگرانه داشته و رفتار مناسب خانم نتوانسته از بروز خشونت جلوگیری کند. علت رفتار چنین فردی در درون خود اوست و حتی اگر خانم دیگری با رفتار دیگری هم طرف عشق او بود، پرخاشگری صورت میگرفت. اما گاهی اوقات ممکن است خانم رفتار و واکنشهای دوسویه داشته باشد؛ یعنی در عین حال که پاسخش به درخواست عشق آقا منفی است اما رفتارهایی نشان میدهد که ممکن است به علاقهمند بودن تعبیر شود؛ یعنی ممکن است خانم با آقا به رستوران برود، به تماسهای او پاسخ بدهد و… اما پاسخ او منفی باشد. در این صورت خانم بوده که زمینه سوءتفاهم را در آقا به وجود آورده و همین سوءتفاهم در نهایت به رفتارهای ناهنجار و خشن منتهی میشود. در این صورت آقا تصور میکند بازی داده شده و خانم به دوست داشتن او تظاهر کرده؛ در حالی که جواب منفی داده است؛ بنابراین احتمال رفتارهای خشونتبار زیاد بوده و مسئولیت آن خانم را هم در بر میگیرد.
نامتعارف عاشق نشوید
عشق نامتعارف آن نوعی از خواستنها و دوستداشتنهاست که پایه و اساس محکم و منطقی پس آن وجود ندارد؛ مثلا اگر از فرد بخواهید که چند دلیل منطقی برای عشق خود بیاورد، احتمالا نخواهد توانست و پاسخ مناسبی ندارد و در جواب این سوال دائما دلایل احساسی میآورد و خبری از عقل در آن نیست. آقایی که اعتقادات مذهبی بسیار محکم و شدیدی دارد، شاید در ابتدا یک خانم با کمترین اعتقادات را به دلیل احساسات دوست داشته باشد و تظاهر کند که اعتقادات برایش مهم نیست؛ اما سرانجام این اختلاف بسیار زیاد، خود را نشان داده و اختلافاتی ایجاد میکند. چرا که این دونفر همدیگر و دنیای همدیگر را نمیفهمند.
درمان کاستیهای من در تو
به نظر میرسد کسی که براساس احساسات، یک نفر را که در دنیای کاملا متفاوت به سر می برد دوست داشته و عاشق او میشود، زمینههایی از کمبودهای عاطفی و اختلالات روانی دارد.
شاید آشکارا نتوان این اختلالات را مشاهده کرد اما رگههایی از این کمبودها و اختلالات را میتوان در سراسر زندگی او دید؛ مثلا گاهی درباره افرادی که با خانمهای بسیار مسنتر از خود ازدواج میکنند گفته میشود که آقا از کمبود مادر یا عواطف مادری رنج برده و حالا یک تکیهگاه عاطفی مادرانه را در همسر خود جستوجو میکند یا مثلا کسی که عاشق فردی میشود که در جایگاه اجتماعی به مراتب برتر از خودش قرار دارد، احتمالا دستخوش احساسات سطحی شده و درمان کمبودهای خود را در فرد مقابل مییابد؛ بنابراین عواملی مثل سن- منظور تفاوتهای بسیار زیاد سنی است نه اختلاف سنی متعارف چند سال- طبقه اجتماعی، وضع اقتصادی، موقعیت فرهنگی و حتی مکان جغرافیایی محل زندگی و… همگی باید مدنظر قرار بگیرد.
اشتباه پشت اشتباه
زمانی که فردی تحت تاثیر احساسات یا اختلالات و کمبودهای خود تصمیم اشتباهی میگیرد؛ احتمال اینکه واکنشهای بعد از این اشتباه هم غلط باشد بسیار زیاد است؛ یعنی کسی که براساس توهمات خود عاشق یک نفر میشود که در جایگاه اجتماعی به مراتب بالاتر قرار دارد، به احتمال زیاد با پاسخ منفی و ناکامی روبهرو خواهد شد. به تبع همان احساسات یا اختلالات، این بار هم به احتمال زیاد، به روشی نامناسب و غیرعقلانی با این مشکل و ناکامی رو بهرو میشود؛ بنابراین تصمیم اشتباه ممکن است تا مراحل وخیمتری زندگی فرد را درگیر کند. حتی ممکن است نتیجه این ناکامی خشونتهای بسیار و اعمال مجرمانه باشد.
هم منطق هم احساس
نمیتوان یک نفر را بدون منطق فقط دوست داشت؛ بنابراین منطق و احساس باید در کنار هم به یک انتخاب خوب منجر شوند.
در یک روابط عاشقانه گفته میشود که :
دو نفر باید برای کم کردن تفاوتها به سمت یکدیگر حرکت کنند و سعی کنند تفاوتها را پذیرفته و به آن احترام بگذارند.
منبع : مجله ی سیب سبز