اگر شغلتان به دادگاه و فضای آن ربطی نداشته باشد، چند ساعت یا چند روز میتوانید محیط آن را طاقت بیاورید؟ اگر قرار باشد در یک دادگاه زندگی کنید و دائما در حال دفاع از خود باشید چه احساسی خواهید داشت؟ مسلما در زندگی همه ما زمانهایی به وجود میآید که درباره کارها و رفت و آمد و اتفاقاتی که برای همسرمان رخ میدهد، پرسشهایی داریم. تا زمانی که این پرسشها هرازگاهی است، احتمالا مشکلی پیش نمیآید و پاسخی هم دریافت میکنید. اما گاهی اوقات این پرسشها آنقدر زیاد و همیشگی میشود که شکل بازجویی به خود میگیرد. آن وقت شما در نقش بازجو و همسرتان در نقش متهم قرار میگیرید و خانواده هم به دادگاه تبدیل میشود. در چنین اوضاعی مسلما نمیتوان مدت زیادی دوام آورد و باید فکری به حال آن شود. شاید ناخواسته در نقش بازجو قرار گرفته و تیشه به دست به جان زندگیتان افتاده باشید. اما این مطلب به شما کمک میکند بدانید کدام پرسشها حق طبیعی شماست و کدام بازجویی محسوب میشود. در این مطلب با دکتر جعفر ساوالانپور اردبیلی، روانشناس و استاد دانشگاه هامبورگ گفتوگو کردیم تا مرزهای بازجویی و آسیبهای آن را بهتر درک کنید.
حریم خصوصیتان را تعریف کنید
قبل از هرچیز باید حریمهای خصوصی هر انسانی را بشناسیم؛ یعنی حیطهای که متعلق به خود شخص است و افراد دیگر در خارج از آن قرار میگیرند. هرکسی از یک زمینه خانوادگی و فامیلی و یک زمینه شخصی برخوردار است که این دو باید از هم قابل تفکیک باشند. فهم اینکه من عضوی از یک خانواه هستم اما در درجه اول خودم هستم، بسیار مهم است. هرکسی اگرچه عضو یک خانواده محسوب میشود اما موجودیت و فردیت خودش هم باید قابل درک باشد. هرکسی در عین حال که عضو خانواده است باید بتواند بهطور مستقل رشد کند، کار کند، ورزش کند و زندگی خود را داشته باشد تا بتواند هویت و فردیت خود را پیدا کند.
مرز بازجویی و پرسش طبیعی
یک فرمول اصلی برای تشخیص بازجویی و پرسش طبیعی وجود دارد. هرجا که در موضوعی «من» شاخص و برجسته است پرسشها میتواند بهعنوان بازجویی مطرح شود. هر زمان که «ما» برجسته باشد، پرسشها از سوی همسر حق طبیعی او محسوب میشود و فرد باید پاسخگوی آنها باشد. یک مثال میتواند موضوع را بیشتر روشن کند؛ وقتی شما با خواهرتان و درباره خودتان صحبت میکنید، حیطه «من» محسوب میشود اما اگر با خواهرتان درباره موضوعات خانوادگی یا مثلا تربیت فرزندتان صحبت میکنید، حیطه «ما» محسوب میشود. جایی که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم موضوع به خانواده مربوط شود و بر خانواده تاثیر بگذارد، پرسشهایی که از سوی همسر مطرح میشود حق طبیعی اوست، چراکه موضوع بر او و زندگی او هم تاثیر میگذارد و حق اوست که درباره آن بداند. اگر موضوع به خود شخص شما مربوط شود بدون اینکه در خانواده تداخلی داشته باشد، موضوع جزء حیطههای شخصی است که پرسشهای افراطی درباره آن ممکن است بهعنوان بازجویی برداشت شود.
مشکل اساسی بهنام اینترنت و فضای مجازی
یک موضوع که شاید همسران زیادی را به خود درگیر کرده باشد، بحث کار با گوشی، حضور در اینترنت و فضاهای مجازی است و اکثرا این سوال را میپرسند که همسرشان حق دارد که از او درباره این موضوع بپرسد یا نه؟ باید بگویم همه چیز به روابط شما برمیگردد و حیطههایی که برای خود تعریف کردهاید. اما بهطور معمول کار با گوشی در منزل و در محیط خانواده تاحدی پذیرفته شده است و جزء حیطههای شخصی شما محسوب میشود. یعنی هرکسی دقایقی حق دارد در منزل به کارها یا امور موردعلاقه خود برسد. اما زمانی که کسی ساعتها درحال چک کردن فضاهای مجازی یا چت کردن باشد، طبیعی است که کنجکاوی ایجاد میشود، چراکه از وقت مخصوص خانواده و وقت «ما» استفاده میشود و همسر شما حق دارد که بداند این وقت «ما» برای چه چیزی صرف میشود. این بازجویی نیست و اینکه هرکسی بخواهد وقت «ما بودن» و خانواده را با چرخ زدن در گوشی و اینترنت صرف کند دیگر اشتراکی در زندگی وجود ندارد و اساس ازدواج زیر سوال میرود.
بازجویی چه آسیبهایی به همراه دارد؟
باید بدانیم در نظام خانواده هر چیزی که به «من» آسیب بزند مسلما به «ما» هم خود به خود آسیب خواهد رسید. بازجوییهای مداوم (با فرض اینکه پرسشها براساس مطالب قبلی بازجویی محسوب شود)، رفتهرفته فرد را در تنگنایی قرار میدهد که فشار زیادی به او وارد میکند. فرد برای رهایی از این تنگنا سعی میکند از خانواده دور شود که این دور شدن ممکن است فیزیکی یا عاطفی-احساسی باشد. دوری فیزیکی یعنی فرد تصمیم میگیرد کمتر در منزل حضور داشته باشد، دیرتر به خانه برسد، بیشتر وقت خود را با دوستان بگذراند و… چنین شخصی میخواهد کمتر در منزل باشد تا کمتر مورد بازجویی قرار گیرد. دوری عاطفی هم به این معناست که ممکن است فرد در خانه بماند اما به لحاظ ذهنی و عاطفی در خود فرو میرود. او سعی میکند گفتوگوها را خاتمه دهد، خود را با تلویزیون سرگرم میکند، کارها و با هم بودنها را به تعویق میاندازد و به بهانه سردرد و خواب و استراحت میز شام را ترک میکند. در چنین وضعیتی عملا با بازجوییهای خود روند خانواده را به سمت جزیرههای تنهایی پیش میبرد.
نتیجه بازجویی چیست؟
واکنش دیگری هم از کسی که مورد بازجویی قرار میگیرد سر میزند و آن این است که کجرفتاری نشان میدهد. این کجرفتاریها ممکن است با همسر یا با فرزندان باشد. فرد خشمگین میشود، کینه میورزد و این خشم و کینه، گاه خود را نشان میدهد. فردی که دائم موردبازجویی قرار میگیرد، آمادگی دارد که رفتار خشونتآمیز و عاری از صمیمیت و محبت نشان دهد. چنین فردی بهدلیل فشارهای ناشی از بازجویی دائما کلافه و عصبی است و میتواند کوچکترین موضوعی را به یک دعوای اساسی تبدیل کند. آن وقت است که فرد مراجعه میکند و در پی این است که چرا همسرم محبت نمیکند و با کینهورزی رفتار میکند؟ اینجاست که باید علت را در بازجوییهای خود جستوجو کنید.
اعتماد به نفس مرا نگیر لطفا!
یکی دیگر از آسیبهایی که از بازجویی به وجود میآید این است که اعتماد به نفس چنین فردی کم خواهد شد، چراکه احساس میکند آنطور که باید و شاید اعتماد نسبت به او وجود ندارد. او احساس میکند قدرت و حیطه اختیارات شخصیاش را از دست داده و کسی وجود دارد که دائما باید تحت کنترل او باشد. کسی هم که اعتماد به نفس نداشته باشد، مسلما نمیتواند وظایف همسری و والد بودن خود را به خوبی انجام دهد.
علت بازجویی چیست؟
در روانشناسی برای هرکسی باتوجه به وضعیت او توصیههای منحصر به فرد خودش را داریم چراکه علت مشکلات هر فردی مختص خود اوست. ممکن است علت بازجوییهای یک نفر یادگیریهایی باشد که از دوران کودکی و در خانواده آموخته شده و آن را به زندگی مشترک آورده است. ممکن است کسی به علت شغل خود و ارتباط با مردم، دیدن بیوفاییها و… در نقش بازجو قرار بگیرد. علت بعدی هم ممکن است در رفتار همسر یک فرد بازجو نهفته باشد؛ یعنی کسی که رفتارهای مشکوک دارد، مبهم و مرموز زندگی میکند یا یکبار دچار اشتباه بزرگی شده که بیاعتمادی ایجاد کرده، مسلما همسرش در نقش بازجو قرار خواهد گرفت. باز هم علتهای بیشمار دیگری برای بازجو شدن یک فرد میتوان درنظر گرفت و هرکسی را باید منحصرا مورد بررسی قرار داد.
منبع: مجله سیب سبز