مدتهاست ثابت شده است که علم به منزله بدنی برای آگاهی و معرفت است، که با دنیای طبیعی مواجه می شود و بر پایه توضیحات و پیش بینی های قابل آزمایش در مورد جهان قرار دارد.
تقریبا بدنه تمام دانش هایی که امروزه به عنوان یک “علم” وجود دارند، ریشه در این زمینه دارند.
با این حال، یک بخش از دنیای طبیعی وجود دارد که می تواند برای دانشمندان بسیار مبهم باشد:
مرگ و زندگی پس از مرگ.
در این مقاله، که در روزنامه دیلی میل چاپ شده، دکتر ایبن الکساندر برداشت خود را از این پدیده ارائه می کند، زیرا او نیز با تجربه ای نزدیک به مرگ مواجه شده است.
در تفسیر این تجربه، جراح اعصاب امریکایی می گوید که تجربه نزدیک به مرگ او با یک سردرد شدید شروع شده که به اندازه کافی باعث بیداری او شده است.
درد به اندازه کافی برای گسترش به مناطق دیگر بدن او وجود داشت، به ویژه در پشت او و او را در یک حالت آزار شدید قرار داد. او به بیمارستانی منتقل شد که در آنجا کار می کرد و پزشکان متوجه شدند که دکتر الکساندر دچار مننژیت شده است. کمی بعد، باکتری، دیگر قسمتهای مغز او را تحت تأثیر قرار داد و پس از آنکه، این وضعیت بر روند تفکر و احساسات او اثر گذاشت، وی خاموش شد. او به وضوح به یاد می آورد که پس از اینکه او روی یک دستگاه تهویه قرار گرفت، چه اتفاقی افتاده است:
نور از بالا به پایین آمد و او را با “تارهایی شگفت انگیز از یک جاندار زنده نقره ای و یک درخشش طلایی دربر گرفت. این نور یک موجود دایره ای بود که یک نوع موسیقی “آسمانی” را تولید می کرد که او از آن به عنوان ملودی چرخان یاد می کند. نور پس از آن باز شد، و دکتر الکساندر از طریق آن گشایش نور، فراخوانده شد.
او به داخل یک دره منتقل شد که برطبق گفته خود دکتر الکساندر “پر از سبزی پر زرق و برق و جادویی است که آبشارهایش به استخرهای کریستالی می ریزند”.بر طبق گزارش دکتر، این دره از صخره های نازک و صورتی و سفیدی، درست مانند گل ختمی پوشیده شده بود.
آسمان پشت آن یک آبی پررنگ و خالص توصیف شده است و دره ها شامل درختان، حیوانات و مردم است.
دکتر الکساندر این سناریو را توضیح می دهد: “همه را باور کنید، حداقل برای زمان حال“. خاطراتی که او در مواجهه نزدیک به مرگ خود تجربه کرده، بسیار زنده بوده است؛ با این حال، شواهدی برای اثبات هیچ کدام از اینها وجود ندارد.
او توضیح می دهد که یک رویکرد بهتر برای همه این است که ناباوری را متوقف کرده و ذهن خود را به وسیع ترین احتمالی که وجود دارد، باز کنید.
این تجربه برای او یک پدیده عجیب و غریب به ارمغان آورده است که توضیح آن از طریق علم دشوار است. مردم اطراف او متوجه یک انرژی بیداری در محیط اطراف او شده اند.
این اتفاق باعث تاثیر او به چیزهای کوچکی، مانند شکستن لپ تاپ او به عنوان یک نتیجه احتمالی از انرژی، و در موارد شدید، مانند سقوط درختان در نزدیکی منزل او شد.
به منظور حفظ بررسی این انرژی، دکتر الکساندر کشف کرد که “علوم اعصاب معاصر” یا مفهومی از علم، عرفان و دین می تواند در مورد ذهن ما به ما آموزش دهد.
اینجا بود که او ذهنیت را کشف کرد،آگاهی مستمر از تنفس و بدن برای خالی کردن ذهن از فکر کردن به اندیشه های پریشان.
1– تمرین ذهنیت
در این مقاله، دکتر الکساندر نوابغ گوناگونی را برمی شمرد که ذهنیت را تمرین می دهند، وی اظهار داشت که آنها فهمیده اند که چه چیزی در آن قرار دارد و در زندگی روزمره خود، آن را به دست آورده اند. این روش Hypnagogia نامیده می شود، یک سطح از آگاهی از طریق درک حسی تصورات آزادانه در هنگام به خواب رفتن.
برای یک فرد عادی، دستیابی به ذهنیت ممکن است مانند یک امید واهی باشد، عمدتا به این دلیل که مردم آن را یک کار وقت گیر می دانند. اما این روش اثرات متعددی از قبیل جلوگیری از افسردگی، افزایش خلاقیت و بهبود شناخت آنها را درپی دارد.
در اینجا برخی از تمرینات ذهنی وجود دارد که می توانید در طی روز آنها را تمرین کنید:
- به یک پیاده روی 10 دقیقه ای روزانه، تمرکز ذهنیت را اضافه کنید.
- هنگامی که اولین لقمه از وعده غذایی خود را می گیرید، به طعم غذا و نحوه واکنش بدن خود به این طعم تمرکز کنید.
- از دستگاه های الکترونیکی خود دور شوید و تمرکز خود را بر آن لحظه تمرکز کنید تا احساسات خود را در ذهن تان مشاهده کنید.
- تمرین دادن ذهن، با شنیدن موسیقی بدون هیچ گونه تعصب؛ فقط اجازه دهید موسیقی از طریق شما جریان پیدا کند.
- اجازه دهید حواس شما بر روی کارهای روزمره ای که شما معمولا بدون تفکر انجام می دهید (مانند مسواک زدن دندان ها) پرورش یابد.
- در طول روز تمرین تنفس انجام داده و روی آن تمرکز کنید.
برگردان: سیما آزاد فلاح