«افسردگی زمستانی»، قبل از هرچیزی یک افسردگی است. یعنی کسیکه به افسردگی زمستانی مبتلا میشود، همه نشانههای افسردگی را دارد، منتها
همیشه آن را در فصلهای
پاییز و زمستان نشان میدهد
و نه فصلهای
دیگر. البته معمولا روانشناسها
به این نوع افسردگی میگویند
«افسردگی فصلی» (SAD) . البته یادتان باشد که این نشانهها، فقط باید به آب و هوای
زمستان ربط داشته باشند و نه بیکاری
فصلی یا چیز دیگری که معمولا در زمستان رخ میدهد. به هرحال قبل از این که
برویم سراغ فصلی بودن افسردگی، باید خود افسردگی را بشناسیم. افسردگی، غمگینی
عصرهای جمعه نیست. میتوان
گفت افسرده که لااقل 2 هفته تمام، 5 نشانه از نشانههای زیر را داشته باشد:
اندوه: اولین نشانه را معمولا همه به معنای افسردگی میدانند. احساس غمگینی و پوچی در
اکثر اوقات روز و در بیشتر روزهای مدت افسردگی، اولین نشانه افسردگی است، اما همه
آن نیست.
لذت نبردن از زندگی: کسی که افسرده است، از فعالیتهایی که قبلا لذت می برده، دیگر
لذت نمیبرد.
او تقریبا به همهچیز
بیمیل
میشود.
افسردگی مثل شمشیری است که اول فعالیتهایی
که قبلا هم چندان لذتی برای یک شخص نداشتهاند را از ته میزند و کمکم
جلو میآید
و حتی مهمترین
علاقه یک آدم را هم از او میگیرد.
بیاشتهایی
یا پراشتهایی: فرد افسرده، اشتهایش را بدجور از دست میدهد یا برعکس، خیلی پر اشتها میشود. جالب است که کسانی که
افسردگی فصلی دارند، تمایل زیادی به مصرف کربوهیدراتها (مخصوصا شکلات) هم پیدا میکنند.
کم خوابی یا پرخوابی: بر خلاف تصوری که اغلب مردم دارند، افسردهها الزاما هم آدمهای
پرخواب و تنبلی نیستند، خیلی از آنها اتفاقا دچار کمخوابی میشوند. البته کسانی که افسردگی
فصلی دارند، بیشتر دوست دارند به خواب زمستانه بروند و تا اول بهار بیدار نشوند!
کاهش یا افزایش وزن: کسیکه اشتهایش کم و زیاد شود و
خوابش مثل همیشه نباشد، یا وزنش را از دست میدهد یا اضافه وزن پیدا میکند. در افسردگی فصلی، اضافهوزن بیشتر رخ میدهد.
کندی در حرکت و تفکر: افسردهها یواش میشوند! یعنی چه فعالیتهای یدی و چه کارهای فکریشان را کندتر انجام میدهند. حتی حرف زدن افسردهها هم از قبل کندتر میشود. حافظهشان دیرتر کار میکند، محاسبهها را دیرتر میفهمند و خلاصه اینکه باتری وجودشان ضعیف میشود.
احساس خستگی: افسردهها
معمولا احساس خستگی میکنند
و حس میکنند برای کاری که قبلا در
کمترین زمان ممکن انجام میدادند،
اصلا انرژی ندارند.
احساس بیارزشی: افسردهها احساس بیارزشی میکنند. آنها زندگیشان را بیمعنا میبینند. آنها بیدلیل و با دلیل احساس گناه میکنند؛ اما نکته اینجاست که حتی اگر خطایی از آنها
سر زده باشد، احساس گناهشان
اصلا تناسبی با گناهشان
ندارد. مبتلایان به افسردگی احساس بلاتکلیفی میکنند، نمیدانند چطور تصمیم بگیرند، ماندهاند بین هزار راهی و آخرش هیچکدام را هم انتخاب نمیکنند.
فکر و اقدام به خودکشی: این نشانه، از همه سهمگینتر است. مبتلایان به افسردگی،
ممکن است فکرهایی در مورد خودکشی داشته باشند، ممکن است برای این فکرها نقشه کشیده
باشند، ممکن است حتی نقشهشان
را عملی کرده باشند و ممکن است نقشهشان
به نتیجه رسیده باشد.