شرایط عشق یک طرفه برای عاشق، نگران کننده و آسیب زاست که برخی از این آسیب ها را معرفی می کنیم. .
کاهش عزت نفس، افسردگی و…
به گزارش سلامت نیوز به نقل از سپیده دانایی، زبان عشق یک طرفه به زبانی فاجعه آمیز و مصیبت زده گرایش پیدا می کند: وقتی عشقی به شک می انجامد، زندگی بی هدف می شود و دلیلی برای ادامه دادن وجود ندارد.از دست دادن عشق برای بسیاری که بنابه هر دلیلی عشق خود را از دست می دهند یا باشکست مواجه می شوند، برابر است با فقدان زندگی. در واقع ابراز نشدن و دریافت نکردن عشق در یک عشق یک طرفه، سبب مشکلاتی از قبیل کاهش عزت نفس، افسردگی و نوسانات سریع خلق می شود. همچنین مشکلاتی همچون اضطراب ایجاد می کند. به بیانی دقیق تر، در حالت عادی اگر کسی به شخص دیگر علاقه مند شود ولی بداند که عشق و علاقه اش یک طرفه است بی شک از آن عشق دست بر می دارد. ولی زمانی که این حالت شدید و حتی بیمارگونه شود، از این عشق یک طرفه دست بر نمی دارد. حتی اگر میل عاشق پس از اجابت نشدن خواسته اش دوباره مطرح شود، ممکن است در نهایت به سرخوردگی منجر شود.
تنفر؛ روی تلخ سکه عشق
یکی دیگر از آسیب های عشق یک طرفه، ایجاد تنفر و خشم است. شاید شما هم شنیده اید که عشق و تنفر، دو روی یک سکه هستند. زمانی که عاشق به فرد مورد نظرش می رسد، همه چیز می تواند ختم به خیر شود اما اگر این اتفاق انجام نگیرد، ممکن است با به وجود آمدن بی وفایی و خشم، کار به تنفر منجر شود و در این شرایط قسمت دیگر عشق، خودنمایی نمی کند. البته ممکن است بعد از وصال نیز در اثر اختلافات، عشق از بین برود و به نفرت تبدیل شود.
مراحل سه گانه عشق یک طرفه
بالبی روانکاو و روانشناس نامی، ثابت کرد که کودکان دلبستگی های خاصی را در خود به وجود می آورند. پیش از شش ماهگی اگر نوزادی را به غریبه ای بسپارند، از خود واکنشی نشان نخواهد داد، اما بعد از شش ماهگی کودک با ناراحتی آشکاری واکنش نشان خواهد داد. به مادر خود خواهد چسبید، گریه خواهد کرد و وقتی به نحو مناسبی جدا نگه داشته شود، تلاش خواهد کرد خود را بیازارد تا نزد مادر خود برگردد. بالبی این تغییرات رفتاری را واکنش اعتراضی می نامد. اگر مادر کودک برای همیشه او را ترک کند، اعتراض جای خود را به ناامیدی می دهد، کودک قابل ترحم و مصیبت زده می شود و قیافه ای به خودش می گیرد که بی شباهت به یک بزرگسال افسرده نیست. وقتی جدایی طولانی می شود، کودک تغییر رفتار بیشتری از خود بروز می دهد که نشانگر انتقال نهایی از ناامیدی به بی اعتنایی است. کودک بی اعتنا نوعی معلول عاطفی است. چنین کودکی ناتوان از تحمل سختی ها، ناگهان از رشد عاطفی باز می ماند. این توالی رفتار ها یعنی؛ اعتراض، ناامیدی و بی اعتنایی، هنگام جدا ماندن بچه های کوچک از مادرانشان به وضوح دیده می شود.
جالب است که همین مراحل سه گانه (اعتراض، ناامیدی و بی اعتنایی) بار ها در عاشقان یک طرفه یا طرد شده دیده می شود. واکنش آن ها در ابتدا واکنش اعتراضی است. گریه می کنند، مضطرب می شوند و تلاش می کنند شکلی از ارتباط را با طرف مقابل برقرار کنند. پس از شکست های مکرر برای به چنگ آوردن دل او، اعتراض به ناامیدی بدل می شود و عاشق غمگین، تمام نشانه هایی را از خود بروز می دهد که عموماً با افسردگی بالینی ارتباط دارند. درنهایت، خستگی عاطفی حالتی از بی اعتنایی را پدید می آورد. این مرحله خطرناک ترین مرحله است.
عاشق هذیان گو…
همچنین عشق های یک طرفه گاهی به چنان شدتی می رسند که به نوعی بیماری روانی و بهتر بگویم به هذیان عشق تبدیل می شوند. در این بیماری، هذیانی بارز و سازمان یافته وجود دارد؛ زیرا فرد حرف ها و باور هایی دارد که کاملاً اشتباه است؛ برای مثال از علاقه به فردی سخن به میان می آورد و معتقد است که آن فرد هم به او علاقه مند است؛ اما مثلاً به علت کم رویی آن را بیان نمی کند و یا این که فرصت ابراز آن را پیدا نکرده است. گاهی بیمار تفسیر هایش از جامعه و آدم هایش فرق می کند و معتقد است که دیگران هستند که نمی خواهند من به فرد مورد علاقه ام برسم و معتقد است آن فرد او را دوست دارد و مخالفت های دیگران مانع وصال اوست. در این بیماری فرد به شدت افسرده می شود. بنابراین با این تفاسیر توصیه می شود در ایجاد روابط خود با دیگران آگاهانه تر و هوشمندانه تر برخوردکنید و معیارتان را تنها بر اساس عشقی که سرچشمه و منشاء آن احساسات و هیجانات پرشور است، بنا نکنید تا کمتر آسیب ببینید و به آن آرامش و خوشبختی و شادی که استحقاق آن را دارید، دست یابید.
منبع: سلامت نیوز
اشتباهاتی که زندگی زناشویی را از بین می برد
من یکی از این افرادم که دچار عشق یکطرفه شدم در 30 سال پیش به امید اینکه از اون رندگیه کوفتی که توش بودم نجات پیداکنم،دست بر قضا با همون شخصی که عاشقش بودم ازدواج کردم،30 سال فقط به خاطر عشقی داشتم همه چیزو مثل کم محلی و بی محلی،بی اهمیتی،سختیای رنگ و وارنگ ،توهین،تحقیر،تهدیدو.....چه به خودم چه به خانواده ام تحمل کردم به امید روزی بهتر،از هفته که 7 روز بود 5 روزشو ددعوا داشتیم و قهر بودیم ولی باز هم نشد که نشد والان به اینجا رسیدم که دیگه بریدم نمیدونم چه چیزی در پیش دارم نمیدونم برام بهتر میشه یا بدتر ولی دیگه خسته شدم دیگه نمیتونم،نمیدونم چیکار کنم