البته این توانایی در افراد مختلف یکسان نیست. آنهایی که این توانایی را ندارند یا در آن ضعیف هستند در طیف اختلال «اوتیسم» یا «درخودماندگی» قرار میگیرند و در دنیای درونی خودشان فرو رفتهاند.
مهارت ذهنخوانی تا 5 سالگی شکل میگیرد اما همیشه میتواند تقویت شود. یکی از عواملی که میتواند این توانایی را در ما بیشتر کند عاشق شدن است. در عشق همه چیز به کلام درنمیآید.
از این منظر عشق یک تمرین برای فهمیدن احساسها، اندیشهها و باورهای فرد دیگر است. ما برای اینکه عشقی کامروا داشته باشیم، ناچاریم مهارت ذهنخوانی را در خود تقویت کنیم. ناچاریم معناهایی که در پس نگاهها، اداها و اشارتهای معشوق پنهان شده را دریابیم.
به تعبیر سایه (هوشنگ ابتهاج)، ارتباط عاشقانه با «اشارات نظر» و «سخن گفتن با لب خاموش» است. وقتی «با لب خاموش سخن گفتن» را یاد بگیریم. آن وقت میتوانیم از این مهارت در روابط اجتماعی استفاده کنیم.
عشق، سیر و سلوکی است که میتواند باعث رشد مغزی ما شود و به ما کمک کند دیگران را بهتر بفهمیم. آنهایی که عشق را تجربه کردهاند، انساندوستی بیشتری هم دارند و احساسها، باورها، دردها و رنجهای دیگران هم برایشان مهم میشود. اگر کسی جنبههای انسانی را در روابط اجتماعی نبیند دچار «مغزکوری» شده است.
در نظر بگیرید دنیایی که فقط از اشیاء پرشده و روابط انسانی فقط در چارچوب وظیفهها و ضابطهها تعریف شده و از هرگونه احساسی خالی است چقدر میتواند دهشتناک باشد. ما حتی در تعریفشدهترین قراردادهای حرفهای باز هم انسانیم. بهعنوان یک انسان از مواردی خوشحال و از مواردی ناراحت میشویم.
اگر یک نقاش ساختمان، کفاش، معلم، رئیس یک شرکت تولیدی یا هر فرد دیگری این جنبههای انسانی را در نظر نگیرد، نمیتواند در کارش موفق شود. هرجایی بخواهیم «انسان بودن» خودمان یا دیگران را انکار کنیم و به دام ضابطهها، قانونها و قراردادهای اجتماعی بیفتیم، همانجاست که با «خشکی» و «بیروحیمان» آتشی را روشن کردهایم که دودش اول در چشم خودمان میرود.
ما برای داشتن جامعه بهتر وظیفه داریم از «خودشیفتگی» و «درخودماندگی» بیرون بیاییم و مرزهای «خود» را گسترش دهیم و تمرین کنیم از دریچه چشم دیگران دنیا را ببینیم. عشق موهبتی است که این توانمندی را به ما میدهد.
منبع: هفته نامه سلامت
لینک مرتبط: با نامزد خجالتی خود بعد از عرووسی چه کار کنیم؟! (قسمت اول)
با نامزد خجالتی خود بعد از عرووسی چه کار کنیم؟! (قسمت دوم)