در ادامهی قسمت اول حقایق تلخ پدر و مادر بودن را از زبان کریستین اوگنسکی میخوانید.
۵.شاید حس کنید که شیوه تربیت کردنتان خوب و کامل نبوده است
در واقع میخواهم بگویم که تربیت کردن برای هیچکس فرآیندی بدون کاستی نبوده و نباید هم باشد. زندگی بچههای ما نمیتواند و نباید به قیمت آن تمام شود که تمام وجود و زندگی خود را برای آنها بگذاریم. نباید به بچهها به دیده افرادی نگاه کنیم که قرار است نیمه کاملکننده ما یا به اصطلاح ضمیمهی ما باشند. تربیت کردن میتواند توأم با عشق و اعجاز و سرخوشی باشد. اما نمیتواند جای تمام عشقها و اعجازها و سرخوشیهای عالم را بگیرد.
۶.ممکن است یک روز احساس کنید که فرزندتان برایتان غریبه است
این احساس ممکن است اولین بار زمانی به شما دست دهد که فرزندتان به شما میگوید: ازت متنفرم. در واقع زمانی که آنها به معنای واقعی از شما ناامید میشوند. باید تشخیص دهید که آنها دیگر خانه را ترک کرده و دوستها و علائق و افکار خاص خودشان را دارند. گاهی اوقات این حس غریبی خیلی زیباست. در برخی مواقع هم میتواند رعب آور باشد.
۷.ممکن است با حقایق دشوار و غیرقابل باوری درباره والدین خودتان مواجه شوید
بچهدار شدن و تربیت او توانسته آیینهای در برابر من قرار دهد و از طرفی کمک کرده تا ذره بینی بر زندگی خود بگیرم و آن را بهتر ببینم. من میتوانم با تمرکز و دقت بیشتری تمام اشتباهاتی را که والدین خودم در زمان بچگیام مرتکب شدند ببینم. از طرفی خودم را هم میتوانم ببینم که برخی از آن اشتباهات و نیز اشتباهات جدید کنونیام را زمانی که بچهدار شدهام مرتکب میشوم.
۸.شاید برای اولین بار، چیزهای وحشت آور را درک کنید
زمانی خانمی که تازه صاحب بچه شده بود به من اعتماد کرد و گفت که هرگز این مسئله را درک نکرد که مردم چگونه قادرند بچه را بغل کنند و تکان دهند وقتی بچهای که به بغل دارند آرام نمیشود. من متوجه منظورش نشدم تا اینکه چند سال قبل خودم صاحب بچه شدم. چشمهای قرمزشده، آروغ زدن و بالا آوردن شیر، و اشکهای من درست مثل شاخههای فرعی برکهای بودند که به رود آب دهان و آب بینی بچهام می پیوست. واقعا حس میکردم باید چیزی را پرت کنم و داد بزنم. وقتی بچه را در گهواره اش گذاشتم و تمام مسیر را در راهروی خانه گریستم، به والدینی فکر کردم که از حمایت و امنیت کمتری برخوردارند. توانایی کمتری دارند تا بمانند، بچه را بخوابانند و بروند.
۹.ممکن است نسبت به جسم و جان خود احساس خشم کنید
آدری لرد زمانی گفت که مادر بودن یعنی «رنجِ ضد و نقیض بودن»: یعنی تغییر شدیدی میان خشمی تلخ و عصبانیت از یک سو و خشنودی و شفقت توأم با خوشی از سویی دیگر. من هر روز این حس ضد و نقیض را در زندگی حس کردهام.
۱۰.ممکن است دلتان هر روز و برای همیشه بشکند
دل من زمانی میشکند که بچههایم بدون من از خانه بیرون میروند؛ زمانی که فکر میکنم نمیتوانم از آنها مراقبت کنم؛ وقتی متوجه میشوم اگر آنها را از دست بدهم ویران خواهم شد. قلب من با عشق به آنها در هم میشکند. و این نشاندهنده عشقی متفاوت، تلختر، عمیقتر و توأم با کاستی و نقص است که پیش از آنکه بچهدار شوم تصور میکردم.
منبع: mom.me
۱۰ حقیقت تلخ پدر و مادر بودن که هرگز دربارهاش صحبت نمیکنیم-قسمت دوم
مهرناز زاوه
تربیت کردن برای هیچکس فرآیندی بدون کاستی نبوده و نباید هم باشد. زندگی بچههای ما نمیتواند و نباید به قیمت آن تمام شود که تمام وجود و زندگی خود را برای آنها بگذاریم.
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟