این فیلم مرز جنون را جستجو میکند. به راستی به چه کسی دیوانه میگویند؟ افرادی که امروزه برچسب بیمار روانی را بر دوش میکشند، فقط عضوی از گروه دیگر هستند که برای خود دنیایی دیگر دارند و حتی بسیاری از آنها بهدلیل وحشت از زندگی در جامعهای که از آن میترسند، خود را داوطلبانه به بیمارستان میسپارند. همانطور که در این فیلم میبینیم تقریبا همه آنها خودشان داوطلبانه به آنجا رفتهاند. مک مورفی (با بازی فوقالعاده جک نیکلسون) شخصی است که به تعدادی از این افراد جرات زندگی در جامعه را برمیگرداند.
«تو از پس هیچ کاری برنمیآیی.»، «تو خجالتی هستی.»، «واقعا که ترسویی.»، «تا حالا شده بدون خرابکاری کاری رو انجام بدی و به انتها برسونی؟»، «هیچ کاری را نمیتوان به تو سپرد.»، «تو واقعا بیخیالی.» اینها جملاتی هستند که ممکن است بارها و بارها خطاب به فرزند یا همسرتان به کار برده باشید. مثلا وقتی که در انجام کاری سهلانگاری میکنند، کاری را اشتباه انجام میدهند، وسایلشان را گم میکنند یا بهدلیلی هنگام برخوردهای اجتماعی آنطور که انتظار دارید، رفتار نمیکنند. شما این جملات را میگویید زیرا از آن اتفاق ناراحت و عصبانی هستید و میخواهید این احساس را به کودک یا همسرتان بفهمانید، اما آیا میدانید با تکرار دوباره و دوباره این جملات، ناخواسته، احتمال رخ دادن آنچه که از آن ناراحت هستید را افزایش میدهید؟ حواستان هست که وقتی به کودکتان برچسب ناتوان، خجالتی، دست و پا چلفتی و ترسو میزنید، واقعا او را به سوی ناتوانی، خجالتی، دست و پا چلفتی و ترسو بودن سوق میدهید؟
قدرت برچسبها
دلیل روانشناسی این موضوع در «قدرت برچسبها» نهفته که در نظریهای تحت عنوان «نظریه برچسبزنی» توضیح داده میشود. این نظریه را جامعهشناسان دهه ۶۰ میلادی مطرح کردند و گسترش یافت. مطابق این نظریه، توصیفها یا طبقهبندیها، مثل به کار بردن واژگانی که به ترسویی، ناتوانی، یا تشخیص یک اختلال روانی مربوطاند، میتوانند دیدگاه شخص را راجع به خود و هویت اجتماعیاش دگرگون کنند. نظریه برچسبزنی توضیح میدهد که چگونه شخصیت و رفتار یک فرد میتواند با آنچه که درباره او میگویند، تحتتاثیر قرار بگیرد زیرا برچسبی که به فرد زده میشود، موجب ایجاد تلقین و باور در او میشود تا جایی که بهطور ناخودآگاه در جهت برآورده کردن این خصلت تلاش میکند. وقتی فردی تحتتاثیر برچسبهایی که به او زده میشود، قرار میگیرد، دیگر مهم نیست که در واقعیت امر، چگونه شخصیتی دارد یا حوادث آینده و سیر تحول شخص قرار است چه هویتی از او بسازد، بلکه مهم برچسبی است که در گذر زمان به او نسبت داده شده و فرد با آن خود را میشناسد و شناخته میشود. بهطور کلی، همه ما در زندگی روزمره در مواقعی دچار این اشتباه میشویم و سهوا یا عمدا انسانهایی را به زیر میکشیم یا به عرش میرسانیم. دیوید روزنهان برای اینکه نشان بدهد برچسبها تا چه حد میتوانند روی قضاوتی که دیگران درباره ما دارند، جدا از اینکه ما واقعا چگونه هستیم، اثر بگذارند، آزمایش جالبی را طراحی کرد.
آزمایش روزنهان
این آزمایش را دیوید روزنهان در سال 1972 در چند بیمارستان روانی ایالات متحده انجام داد و نتایج آن پس از مدتی در سال ۱۹۷۳ در یک مجله علمی-پژوهشی با عنوان «در باب جنون در دارالمجانین» منتشر شد. در این آزمایش 8 تن از همکاران روزنهان (4 روانشناس، یک پزشک متخصص اطفال، یک خانهدار، یک روانپزشک و یک نقاش) که همه از لحاظ روانی، طبیعی بودند و مشکل جسمانی و روانی خاصی نداشتند، با تظاهر به اینکه از لحاظ روانی مشکل دارند، هر کدام به یک بیمارستان روانی در ایالات متحده مراجعه کردند و خواستار پذیرش شدند. آنها در جلسه ارزیابی اولیه که تیم روانپزشکان و روانشناسان بیمارستان انجام دادند، مدعی شدند صداهای مبهم و عجیب و غریبی میشنوند. جالب اینکه به غیر از تظاهر به شنیدن این صداهای مبهم، سایر اطلاعاتی که از خودشان در اختیار مصاحبهگر قرار دادند همه درست و صادقانه بود. پس از انجام بررسیهای اولیه تیم تخصصی بیمارستان، تمامی این 8 نفر پذیرش شدند! بعدها که روزنهان پرونده بالینی این افراد را مطالعه کرد، دریافت در پرونده بالینی 7 نفر از این 8 نفر، اختلال اسکیزوفرنی و در پرونده یکی از آنها اختلال دوقطبی تشخیص داده شده بود! این افراد در تمام طول مدتی که در بیمارستان بودند به جز ادعای شنیدن این صداهای عجیب و غریب، رفتاری کاملا طبیعی داشتند. نکته بسیار جالبی که روزنهان دریافت، این بود که پس از تشخیصگذاری، اکثر رفتارهای طبیعی این 8 نفر نیز در مدت زمانی که در بیمارستان بودند از سوی تیم تخصصی و کارکنان بیمارستان بهعنوان رفتارهایی غیرطبیعی تشخیص داده شده بود. مثلا، اگر در طول روز یادداشتبرداری میکردند، کارکنان و تیم تخصصی بیمارستان، آن را نوعی رفتار مشکلدار و مرتبط با اختلال روانی این افراد قلمداد میکردند. نکته جالبتر این بود که سایر بیماران واقعی بیمارستان، برخلاف تیم تخصصی بیمارستان، فکر میکردند این شبهبیمار (همکار روزنهان) محقق و پژوهشگری است که قصد دارد درباره بیماران روانی، تحقیقی انجام دهد، در حالی که کارکنان و تیم تخصصی، حتی بعد از مرخص کردن این افراد از بیماستان هم تشخیص نداده بودند که این افراد واقعا بیمار نبودند و تظاهر به بیماری میکردند. فرانک تانن بام سالها پیش از روزنهان (یعنی در سال 1938) در کتاب معروف خود به نام «جرم و اجتماع» چنین مطرح کرده بود که وقتی فردی بهعنوان بزهکار دستگیر میشود، این برچسب (بزهکاری)، علاوه بر اینکه میتواند تصور شخص را از خودش تغییر دهد، موجب میشود دیگران نیز از آن پس نسبت به آن برچسب (بزهکار بودن) و نه به خودِ آن فرد واکنش نشان دهند.
برچسبها همیشه هم بد نیستند!
بسیاری از ما با برچسبهای آسیبزننده در کودکی روبرو بودهایم و همانطور که گفته شد، طبق یک فرآیند روانشناسی، انسانها بهطور ناخودآگاه به برچسبها و خصیصههایی که به آنها نسبت داده میشود، توجه و در جهت برآورده کردن آنها اقدام میکنند. پس چرا از این برچسبها در جهت مثبت و سازنده استفاده نکنیم؟
امروزه روانشناسان بر این باورند که از راهکار برچسب زدن میتوان برای افزایش انگیزه و اعتماد بهنفس افراد و ترغیب آنها استفاده کرد. وقتی به همسر یا فرزندمان میگوییم «تو مهربانترین فرد فامیل هستی»، «تو حافظه خیلیخیلی خوبی داری»، «تو بالاخره همیشه یه راهحلی پیدا میکنی»، در واقع، با این جملات روی تصویر ذهنی او از خودش تاثیر میگذاریم. البته برای این کار توجه به این نکته الزامیاست که برچسب زدن باید در مورد خصوصیاتی باشد که بهطور واقعی در طرف مقابل وجود دارد. در غیر این صورت موجب ایجاد حس بیاعتمادی و بالا بردن دیوار دفاعی در طرف مقابل میشود. نکته قابلتوجه دیگر این است که این ترفند در مورد گروههای سنی مختلف از سنین پایین کودکی تا سنین بالا تقریبا به یک شکل و اندازه کاربرد دارد، با این تفاوت که در سنین پایینتر ایجاد حس اعتماد به مراتب سادهتر از سنین بالاست. پس بیاییم از این پس از برچسبهای مثبت و سازنده به جای برچسبهای مخرب استفاده کنیم.
منبع: هفته نامه سلامت