در یکی از برنامههای امسال «ماه عسل» پرستو صالحی همراه با برادرش در مقابل دوربین حاضر شد و از زندگی خصوصی خود و اعتیاد پدرش صحبت کرد. او در برابر چشمهای میلیونها بیننده از زندگی گذشته خود تعریف کرد و اشک ریخت. به علاوه یکی از دلایل همکاری خود با انجمن مبارزه با استعمال دخانیات را سرنوشت پدرش عنوان کرد. اما این بار هم مثل ماجراهای دیگر، قضاوتهای مختلفی درباره یک هنرمند انجام شد، حواشی زیادی به وجود آمد و یکی از روزنامهها به شکل بیرحمانهای این رازگشایی از زندگی و اشک ریختنها را نوعی جلبتوجه و تلاش برای دریافت لایک عنوان کرد. بعد از این اظهارنظر، تعدادی از هنرمندان از پرستو صالحی حمایت کرده و عنوان کردند که هرکسی حق دارد از زندگی شخصی خود حرف بزند. در این مطلب بخشهای از صحبتهای پرستو صالحی در برنامه
ماه عسل و حواشی همراه آن را میخوانید.
اعتیاد، خوشبختی را از ما گرفت
صالحی به خانواده و مخاطبان توضیح داد که من نیامدهام بگویم پدرم بد است. آمدهام بگویم که اعتیاد، پدرم را از من گرفت. او در برنامه «ماه عسل» درباره زندگی خانوادگیاش این طور گفت:«همه چیز در خانواده خوب بود. اسباببازیهایی داشتیم که همه فامیل حسرت داشتن آنها را میخوردند و هیچ مشکلی نبود. کودکی دلچسبی بود اما من شیطنت زیادی داشتم حتی یک بار به جای آب نفت خوردم. همه چیز از یک منقل و دوستهای پدرم شروع شد که انتهایش به اینجا رسید. اعتیاد سرطانی بود که خوشبختی را از ما گرفت. اولین بار مادرم متوجه اعتیاد پدرم شد. آن موقع من 8 ساله بودم. همه به پدرم توجه داشتند اما کمکم رفتار پدرم تغییر کرد و دعواهای پدر و مادر و شکستن ظرفها شروع شد.»
از خجالت سوار ماشین پدرم نشدم
او داستان زندگیاش را این طور ادامه میدهد: «با توجه به وضع مالی بدمان مجبور به فروختن خانه شدیم. پدرم حتی سرکار نمیرفتند تا اینکه اخراج شدند و به خاطر همین مشکلات، رفتار پدرم خیلی تغییر کرد. سالهای قبل، اعتیاد خیلی جرم بود و صاحبخانه که متوجه این موضوع شد با ما برخورد کرد و همین ماجراها ادامه داشت تا اینکه پدر که یک نظامی درسخوانده بود، یک تاکسی نارنجی گرفت و مشغول به کار شد. یک روز پدرم جلوی در مدرسه دنبالم آمد. به خاطر اینکه دوستانم متوجه نشوند پدرم معتاد است به او گفتم که برود اما وقتی به خانه آمدم مادر گفت چرا سوار ماشین پدرت نشدی؟ او از آن موقع که آمده گریه میکند. به خاطر همین موضوع پدر دو ماه برای ترک اعتیاد به بیمارستان رفت.»
کاش باز هم فرصت داشتم
داستان رفتن پدر از کنار فرزندان هم این طور بود: «یک روز به همراه دوستم برای امتحانش بیرون رفتم اما مادر مخالف رفتنم بود. وقتی برگشتم عمهام در خانه را باز کرد؛ در حالی که در حیاط قطرههای خون ریخته شده بود. مادرم خانه نبود و پدرم خوابیده بود. من رفتم بیدارش کردم و گفتم مامان کجاست؟… ولی مادرم مثل بوکسورها صورتش داغون شده بود. بعد از این اتفاق که در سال 75 افتاد، پدرم به مدت 13 سال رفت و در این مدت که من بازیگر شدم فقط یک بار جلوی برج میلاد او را از دور دیدم. آن زمان آقای دهکردی جلوی من بود و من برای اینکه دیده نشوم به ایشان گفتم میشود راه بروید گفتند چرا؟ گفتم بابام! البته ما به واسطه عمهها 13 سال از پدر باخبر بودیم تا اینکه زنگ زدند و گفتند پدرم جواب نمیدهد؛ بنابراین من و امیر پشت در خانه پدر رفتیم، امیر در را شکست و داخل شد. بعد من رفتم و جنازه پدر را دیدم. او از شدت درد دستش را گاز گرفته و فوت کرده بود. آن زمان از خدا خواستم کاش یک بار دیگر به من فرصت بدهد تا من هم به پدرم دوباره فرصت بدهم اما این، امکانپذیر نیست.»
پرستو صالحی در پایان صحبتهایش در حالی که اشکهایش سرازیر شده بود از همه دخترها و پسرهایی که سرنوشتی شبیه او دارند خواست به پدرشان فرصتی دوباره بدهند.
منبع : مجله ی سیب سبز