عشق شما از نوع وابستگی است یا دلبستگی؟

a.mahammadi
آیا انسانی آزاده، مستقل‌اید که همواره در آرامش و شادی زندگی می‌کند یا فردی دربند و اسیر احساسات که همیشه در حال ترس از دست دادن وابستگی‌های خود است؟

 منظور از وابستگی چیست و اصلا وابستگی با دلبستگی چه تفاوت‌هایی دارد؟ وابستگی به هر عامل وابسته‌کننده‌ای مانند انسان‌های دیگر، اینترنت و چت، تلفن و پیامک، کار و موقعیت، پول و ثروت، مقام و شهرت، خوردن و خوابیدن، موادمخدر و حتی خانواده و دوستان و… گفته می‌شود که در صورت از دست دادن آنها آرامش، هویت، استقلال، رهایی و سلامت جسم و روان خود را از دست می‌دهیم. در دلبستگی، احساس رهایی، آرامش، امنیت، هویت، استقلال، اعتماد‌به‌نفس بالا و شادی وجود دارد، اما در وابستگی حس ترس، دلهره، حقارت، عدم امنیت و عدم کنترل احساسات خودنمایی می‌کند.
برای این‌که تشخیص دهید جزء کدام دسته از افراد هستید به نشانه‌های وابستگی توجه کنید:
نداشتن احساس ارزشمندی
از نشانه‌های عمده وابستگی، نداشتن احساس ارزشمندی است. در وابستگی، ارزش، لیاقت و شایستگی فرد وابسته را دیگران تعیین و تایید می‌کنند. یعنی فرد در صورت از دست دادن آن عامل یا آن رابطه، و عدم تایید، تحسین و تصدیق از سوی مقابل، احساس ناتوانی، حقارت و عدم ارزشمندی می‌کند. این فرد چون توانمندی‌های خود را نشناخته و آنها را باور ندارد گمان می‌‌کند بدون حضور دیگران نمی‌تواند به خواسته‌های خود برسد.
ترس و ناامنی
از دیگر نشانه‌ها ترس و ناامنی است. در یک عشق حقیقی تنش و ترس وجود ندارد اما یک فرد وابسته همیشه در ترس و وحشت به سر می‌برد.
حسادت، کنترل افراطی و محدود کردن آزادی نیز از دیگر نشانه‌های وابستگی هستند.
وابستگی آفتی بزرگ است که یک رابطه را به ناکامی می‌کشاند، زیرا انسان وابسته همواره فرد مقابل را وادار می‌کند به خاطر او، افکار و عقاید و نوع زندگی خودش را عوض کرده و به‌طور کلی طبق نظر او زندگی کند. مسلما چنین فردی هرگز نمی‌تواند عشق خود را همان‌طور که هست بپذیرد و او را دوست داشته باشد. اما، در دلبستگی، از جایی که عظمت و شکوه وجودی هر انسان در آزادگی اوست، طرفین به افکار و عقاید هم احترام گذاشته و در یک فضای آزاد به یکدیگر اجازه رشد می‌دهند. از نشانه‌های یک عاشق واقعی این است که معشوق خود را آزاد می‌گذارد و بدون انتظار، کنترل و حسادت به او عشق می‌ورزد.
در یک عشق واقعی افراد در کمال آرامش در کنار یکدیگر قرار دارند، ولی در عین حال در عظمت تنهایی به سر می‌برند. در واقع با هم یکی و یگانه می‌شوند ولی این اتحاد و یکی بودن، فردیت و هویت مستقل آنها را نابود نمی‌کند.
فرد وابسته به دیگران تکیه کرده و از توانایی فکر و اندیشه خود استفاده نمی‌کند. او بدون فکر در تمامی امور زندگی از دیگران تقلید کرده و از آنها فرمانبرداری می‌کند.
چه عواملی در فرد ایجاد وابستگی می‌کند و چه راهکاری برای رهایی از وابستگی از دیدگاه روان‌شناختی وجود دارد؟ برای پاسخ به این پرسش‌ گفت‌وگوی ما را با دکتر علی بابایی‌زاد، مشاور روان‌شناسی، مدرس و روان‌درمانگر TA (تحلیل رفتار متقابل) بخوانید.
• وابستگی چیست و چگونه به وجود می‌آید؟
وابستگی نوعی نیاز عاطفی و روانی به فرد دیگری است که بدون وجود او فرد وابسته، در زندگی‌اش دچار مشکل می‌شود. در واقع فرد وابسته از آن جهت به دیگران وابسته می‌شود که گمان می‌کند بدون حضور دیگری نمی‌تواند تعادل روانی داشته باشد.
• این وابستگی چه مشکلی برای فرد ایجاد می‌کند؟
بزرگ‌ترین مشکلی که وابستگی برای انسان ایجاد می‌کند و تمام زندگی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد این است که مانع هویت و فردیت‌یابی او می‌شود.
• از دیگر نشانه‌های وابستگی بگویید.
یکی از علایم وابستگی ناتوانی در تصمیم‌گیری است. فرد وابسته در تصمیم‌گیری‌های روزمره‌اش با مشکل مواجه است. در حقیقت او برای تصمیم‌گیری نیاز به کسی دارد تا به او اطمینان دهد کارش درست است. از علایم دیگر وابستگی عدم مسوولیت‌پذیری است، در واقع فردی که وابسته است نمی‌تواند فردی مسوولیت‌پذیر باشد و در بیشتر مواقع چون می‌ترسد نمی‌تواند مخالفتش را با دیگران بیان کند، بنابراین تبدیل به فردی بله‌گو خواهد شد.
• چه عاملی باعث می‌شود فرد تا این اندازه خوار شده و به دیگران وابسته شود؟
اضطراب عامل اصلی این وابستگی است. در واقع در زیر نقاب شخصیت وابسته، اضطراب بالایی وجود دارد. به همین علت فرد وابسته می‌خواهد برای پنهان کردن و یا کنترل این اضطراب به فرد دیگری متکی باشد تا در دامنه این اتکا، در تصمیم‌گیری و دیگر نیازهای عاطفی و اجتماعی، اضطراب خود را کنترل کند. فرد وابسته نمی‌تواند به تنهایی پروژه‌های شخصی‌اش را شروع کند چون اضطراب باعث می‌شود اعتماد‌به‌نفس خود را از دست بدهد. بنابراین او مدام خودش را مورد قضاوت قرار داده یا از آن ترس دارد که دیگران درباره او چه قضاوتی می‌کنند. این ترس باعث می‌شود برای شروع هر کاری به دیگری متکی باشد. از سوی دیگر ممکن است فرد وابسته خودش را حمایتگر نشان دهد. چنین شخصی مایل است مدام به صورت داوطلبانه از فرد یا افرادی حمایت کند و این‌جا وابستگی بالادستی وجود دارد. البته به نظر می‌رسد این فرد در دامنه بالاتر رابطه قرار گرفته است اما در واقع این ترس‌ها و استرس‌های فرد است که او را وابسته به افرادی که به او نیاز دارند، نگه می‌دارد. چنین فردی در سطح ناخودآگاه خود عمیقا مایل نیست آنها به استقلال و فردیت‌یابی دست پیدا کنند و به همین دلیل ممکن است آنها را ضعیف و نابالغ نگه دارد تا با حمایت از آنها بخواهد وابستگی خودش را حفظ کند.
• آیا تربیت دوران کودکی باعث وابستگی فرد در بزرگسالی می‌شود؟
وابستگی شخصیت عارضه‌ای است که هم می‌تواند ‌ریشه در بیولوژی یا حالت زیست‌شناختی فرد داشته باشد و هم ‌ریشه در چگونگی رشد و تربیت او. وقتی یک کودک در طی مراحل رشدی خود توسط پدر و مادری بیش‌حمایتگر، سلطه‌گر و یا در بستری پدرسالار بزرگ می‌شود، نمی‌تواند فردیت خودش را با آزمون و خطا برای رسیدن به استقلال به دست آورد، بنابراین هم در حالت بیش‌حمایتگری و هم در حالت سلطه‌جویی این دیگران هستند که برای او به واسطه حمایت‌ یا سلطه‌جویی تصمیم می‌گیرند.
• آیا مشکلات والدین تاثیری بر پرورش فرزندان دارد؟
بله. برای مثال والدین بیش‌حمایتگر با محبت‌های افراطی و بیش از حد و انجام دادن تمامی وظایف، مسوولیت‌ها و کارهای فرزند خود، جلوی اضطرابشان را می‌گیرند.
• کودک وابسته‌ای که در این خانواده‌ها پرورش یافته بعدا با چه مشکلاتی روبه‌رو می‌شود؟
برای یک مادر و پدر مضطرب، دنیا جای ترسناکی است بنابراین چیزی که او از دنیا به فرزند خودش معرفی می‌کند، ترس، اضطراب، آسیب و نابودی است و از آن‌جا که فرزند در آینده برای رسیدن به امنیت باید جایگزین مادرگون و یا پدرگون خود را در روابط پیدا کند، بعدها این وابستگی همچنان ادامه خواهد داشت. چون گاهی اوقات دلیل وابستگی، اضطراب‌های درونی پدر و مادر در زمان کودکی فرزند است، بنابراین آن کودک بعدها در بزرگسالی این وابستگی را روی انواع موادمخدر، انواع اعتیادهای پنهان مانند اینترنت، پیامک، تلفن، اشیا، خرید، خوردن و… جابه‌جا می‌کند.
مثلا ممکن است برای رسیدن به امنیت، تخلیه اضطراب و کاهش ترس‌ها از موادمخدر استفاده ‌کند. همچنین ممکن است در آینده به روابط گوناگون وابسته شود. حتی فرد می‌تواند به دارایی‌های خود وابسته شود. یعنی در بحث “داشتن یا بودن” او به جای این‌که بودن را در زندگی تجربه کند مدام می‌خواهد به اشیا، املاک و آن‌چه که دارد اضافه کند و به شدت به آنها وابسته می‌شود. همه اینها می‌تواند روندی برای کنترل اضطراب درونی حاصله از عدم بلوغ، اعتماد‌به‌نفس و اتکا‌به‌نفس باشد که او را به اشیا یا افراد بیرونی وابسته می‌کند.
• آیا کمبود محبت در دوران کودکی ممکن است در بزرگسالی وابستگی ایجاد کند؟
کمبود محبت باعث می‌شود فرد در درون، احساس ناکامل بودن داشته باشد. چنین فردی غنی بودن روانی و عزت نفس را دریافت نمی‌کند، در او حفره تهی بودن یا “empty self” شکل می‌گیرد و مدام به دنبال این است که حفره تهی درونش را که حاصل از عدم دریافت توجه و نوازش کافی است با کسی، در جایی پر کند که این کمبود باعث می‌شود فرد در عشق وابسته شود.
چون شخص وابسته از اضطراب زیادی رنج می‌برد، بنابراین هر دلیلی نظیر کمبود محبت، پدر مادر وابسته، پدر و مادر بیش‌حمایتگر، والدین کنترل‌گر و سلطه‌گر، فرهنگ پدرسالار و… باعث می‌شود او نتواند در طی مراحل رشدی روانی، عزت نفس را در درون خودش شکل داده و به اتکای خودش برسد و همین باعث وابستگی می‌شود.
• به نظر شما چه تفاوت‌هایی بین “وابستگی” و “عشق و دلبستگی” وجود دارد؟
خیلی اوقات عشق در شعر و ادبیات یا فرهنگ عام یا حتی در هنر، تاثیری مریض‌گون از حالت‌های وابستگی، کنترل و… دارد. در واقع فرد وابسته در این بستر عشق خیالی روی این وابستگی‌های مرضی، توجیهی زیبا با رنگ قرمز عشق می‌کشد. اما در یک عشق سالم افرد با هم همبسته‌اند، یعنی فردیت و بودن همدیگر را در این دنیا تهدید نمی‌کنند. در این همبستگی، آنها می‌توانند حرکت‌هایی موازی انجام دهند. ولی در وابستگی افراد بدون حضور هم، مانعی در زندگی خود پیدا می‌کنند که عامل آن اضطراب بالا است. تفاوت عشق با وابستگی این است که در عشق سالم، ما فردیت و هویت طرف مقابل را تهدید نمی‌کنیم، فردیت خودمان هم تهدید نمی‌شود و دو فرد در کنار هم پیش می‌روند.
در عشق سالم دو فرد در کنار هم زندگی را تجربه می‌کنند اما در رابطه وابسته دو فرد در درون هم زندگی را تجربه می‌کنند و در این نوع با هم بودن هرگز حرکتی رو به جلو رخ نمی‌دهد و ارتباط آنها صرفا در حد بقا و فرار از اضطراب باقی می‌ماند. در عشق سالم افراد در پی تحقق خود بوده و مانع هم نمی‌شوند. در عشق سالم افراد به انتخاب‌های هم احترام می‌گذارند و همیشه به این باور اعتقاد دارند که عشق باعث رشد فرد می‌شود. در این ارتباط خوداتکایی تا حد زیادی وجود دارد و از وابستگی‌هایی که در بسیاری از روابط ناسالم، به عشق تعبیر می‌شود دیده نمی‌شود. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل، رابطه سالم، رابطه‌ای است که دو نفر در عین “استقلال” و “آگاهی” با هم رابطه داشته و بتوانند به “صمیمیت” دست یابند. در یک رابطه صمیمی، کاملا ساختار شخصیتی هر دو طرف حفظ می‌شود و با هم تبادلات سالم و بدون بازی روانی دارند و با کسب “آگاهی” به “استقلال” و “آزادی” می‌رسند و به عقاید، افکار و احساسات هر دو طرف احترام گذاشته می‌شود.
ولی در یک رابطه مرضی افراد تنها زمانی به هم احترام می‌گذارند که وابستگی حفظ شود که در واقع احترام نیست، نگه داشتن وابستگی است و اگر هر انتخابی باعث بالا رفتن اضطراب شود ممکن است با انواع بازی‌ها یا حالت‌های قربانی یا ستمگر شدن بخواهند فرد را در جایگاه وابسته نگه دارند. در هر صورت وابستگی باعث عدم رشد دوطرف است، زیرا فرد توانایی‌هایی خود را مورد توجه قرار نمی‌دهد و بنا بر نظریه کارل راجرز، روان‌شناس بزرگ وقتی فرد توانایی‌های وجودی‌اش را نادیده بگیرد، به سمت اضطراب و افسردگی پیش می‌رود.
• برای رهایی و درمان وابستگی چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟
در شخصیت وابسته، اضطراب بالایی وجود دارد، بنابراین برای درمان این اضطراب بهتر است به یک مشاور یا روان‌درمانگر مراجعه کنیم.
علاوه بر رفع اضطراب، افزایش سطح خودآگاهی و خودشناسی نیز جزء تفکیک‌ناپذیر تکنیک رهایی از وابستگی است. خودشناسی به معنای شناخت، کشف و باور توانمندی و استعدادهای منحصربه‌فرد خود و شکوفایی آنها و همچنین شناخت قدرت انسان و نیروی فکر و ایمان و شناخت کرامت‌

منبع: سلامت نیوز

تفاوت های عشق واقعی و وابستگی

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب پیشنهادی

نظر خود را وارد نمایید
لغو پاسخ