پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
تقریبا از هر هفتصد کودکی که به دنیا می آیند یک نفر مبتلا به سندروم داون است. سندروم داون نوعی اختلال کروموزومی است که به کم توانی ذهنی و جسمی منجر می شود. کودکان مبتلا به این سندروم البته تربیت پذیرند و بسته به فضای خانوادگی و فرهنگی جامعه به قدر مقدور امکان رشد و نمو دارند. پیشرفت علم پزشکی در تشخیص زودرس اختلالات ژنتیکی در دوران جنینی، شاید در آینده ای نه چندان دور نسل های بعدی را فاقد مبتلایان به این سندروم کند. اما اکنون که این مبتلایان در میان ما هستند باید در موردشان ملاحظات اخلاقی را لحاظ کرد. متاسفانه بسیاری از ما فکر می کنیم این کودکان خطرناکند و فرزاندانمان و حتی خودمان را از آنها دور می کنیم. این امر منجر به انزوای این کودکان و افزایش درد و رنجشان می شود و با مفهوم ارزش ذاتی انسان در تضاد است. از سوی دیگر ترحم به ایشان نیز مانع آموزش فعال می شود و آنها را به شخصیت هایی وابسته تبدیل می کند. دو نگاه به این افراد در جامعه وجود دارد. نگاه اول که متاسفانه نگاه غالب نیز هست این مبتلایان را خطای روزگار می داند و فکر می کند که این افراد سربار خانواده و جامعه اند و خار گلستان جهان به شمار می آیند. از این منظر، در بهترین تلقی، شاید این مبتلایان، بهانه ای باشند تا قدر سلامتی مان را بیشتر بدانیم. نگاه دیگر بر این باور است که درختان باغ روزگار، گوناگون و متنوعند و کودکان مبتلا به سندروم داون این تنوع را معنا می کنند. به نظر می رسد که ما در حوزه سلامت به ترویج نگاه دوم سخت محتاجیم. مبتلایان به سندروم داون زبان بزرگتری دارند اما همچون برخی از ما جلوافتادگان ذهنی! زبانشان دراز نیست و دیگران را آزار نمی دهند. مبتلایان به این سندروم از نظرذهنی از ما ضعیف ترند و به همین دلیل سر کسی کلاه نمی گذارند در حالی که انسانند. شاید آرزویمان این باشد که دیگر کسی با این بیماریها به دنیا نیاید اما درنگ کنیم، این کودکان عوامل کوچکی هستند برای بزرگترین مهربانیها… شاید جهانمان با این بچه ها مهربانتر باشد.
دکتر حمیدرضا نمازی