همهی ما دوست داشتیم آن خانم خوش شانسه باشیم، که وقتی تردمیل میدود، با آرامش لبخند میزند. اما در واقعیت، رابطهی اکثر مردم با ورزش، احتمالا کمی (اوکی، خیلی) تیرهتر است! مانند اختصاص دادن ۸ ساعت خواب در شب، همهی ما میدانیم که باید به یک روال ورزشی پایبند بمانیم. اما چه کسی است که بخواهد وقتی قرار است سریال مورد علاقه اش پخش شود و در فریزر هم بستنی دارد، به خودش زحمت دهد و ورزش کند؟
خانمهایی که داستانهایشان را در زیر میخوانید، این وضعیت را دقیقا درک میکنند، چون خودشان در چنین شرایطی بوده اند. هر یک از آنها قبلا، از ورزش میترسیدند، برخی آنقدر از ورزش هراس داشتند که اصلا ورزش نمیکردند. اما آنها یاد گرفته اند که دیگر از ورزش متنفر نباشند، و حتی برخی از آنها، حالا به ورزش علاقمند شده اند. در اینجا برایتان تعریف میکنیم که آنها چطور دیدگاهشان را تغییر دادند.
آنها نگرانیهای سلامتی را به انگیزه تبدیل کردند
کاس یانگ، ۶۵ ساله:
من در دهه ۵۰ زندگی ام، یک حملهی قلبی داشتم. من فکر میکردم که سالم غذا میخورم و بیش از ۲.۵ کیلو هم بیشتر اضافه وزن نداشتم. این، یک زنگ خطر برای من بود، و من شروع به تحقیق در مورد بیماری قلبی کردم. هر چه بیشتر در مورد فواید ورزش آموختم، مصمم شدم که نفرت طولانی مدتم از فعالیت فیزیکی را که باعث میشد عصبی شوم، کنار بگذارم.
دنیل وینسنت، ۴۱ ساله:
من، یک فرد سالم، اما دارای اندکی اضافه وزن هستم. اما هنگامیکه پدرم بخاطر سبک زندگیش دچار مشکلات سلامتی شد، تصمیم گرفتم که ورزش کردن را شروع کنم. من با بدنسازی مبتدی شروع کردم و کالریها و تمرینم را با اپلیکیشن دنبال میکردم. ورزش، فعالیت مورد علاقهی من در دنیا نیست، اما من همیشه این جمله را تکرار میکنم: «میتواند حالا سخت باشد، اما اگر لفتش دهم، بعدا غیر ممکن خواهد شد». اگر من انرژی را همین حالا مصرف نکنم، بعدا همه چیز فقط سختتر خواهد شد. و حالا، از اینکه میدانم ۳۰ سال دیگر هم قادرم راه بروم، لذت میبرم.
جنیفر گودفلو، ۵۴ ساله:
مادر من در ۵۰ سالگی، یک حمله قلبی داشت، و کمی بعدتر بعلت نارسایی کلیه فوت کرد. پدرم، درون عروق قلبش بالون داشت. من یک برادر و یک خواهر مبتلا به دیابت و یک پسر عمو داشتم که مجبور شد بخشی از پایش را بخاطر دیابت قطع کند. من مدام فکر میکردم که من نیز در آینده، مطمئنا دچار بیماری قلبی یا دیابت خواهم شد. نمیتوانستم اجازه دهم این اتفاق برای من بیفتد.
فردا امونس، ۵۸ ساله:
من، مشکلات پزشکی زیادی دارم، از جمله سیاتیک شدید. این بدان معناست که قادر نیستم بیشتر از حدود ۲ بلوک آن طرفتر راه بروم، یا بیش از حدود ۵ دقیقه بدون درد بایستم. پس از تعویض بخشی از مفصل زانویم، حدود سه سال پیش، به توصیه فیزیوتراپیستم، شروع به تمرین ایروبیک در آب کردم. کارم را آهسته شروع کردم و به تدریج تمرینم را به ۵۰ دقیقه ایروبیک در آب، سه بار در هفته رساندم. یک سال پیش، آن را به ۵ روز در هفته افزایش دادم، و این کار به من کمک کرد ۱۲ کیلو وزن کم کنم، و با انسولین خداحافظی کنم. پزشکان من، هیجان زده شدهاند و من عاشق احساسی هستم که در آب دارم.
آنها برداشتهایشان از افراد ورزشکار را تغییر دادند
سارا جاکوبسن، ۳۰ ساله:
من از کودکی، هرگز ورزشکار نبودم، بنابراین فکر میکردم نمیتوانم از آن نوع اشخاصی باشم که به یک کلاس تناسب اندام ملحق میشوند. من تصور میکردم که مردم به من نگاه میکنند و تعجب میکنند که آنجا چکار میکنم! اما یکبار که شجاعت لازم را برای امتحان کردن دوچرخه ثابت پیدا کردم، مربی ام به من گفت: مهم نیست که در مورد تناسب اندام چه فکری میکنی، این وظیفهی بدنهای ماست که حرکت کنند. جملهی او بسیار ساده و در عین حال بسیار درست بود. اگر میخواهید راهی برای حرکت کردن پیدا کنید که شما را خوشحال کند، من معتقدم که برای هر کسی، حتما یک راه وجود دارد. شما فقط باید برای پیدا کردن آن مشتاق باشید.
کالپانا ساباپاتی، ۲۹ ساله:
من در دوران راهنمایی، در هنگام دویدن در یک مسابقهی دو دچار حملهی آسم شدم. بنابراین دیگر اجازه نداشتم در ورزشهای مدرسه شرکت کنم. من، دوستان زیادی داشتم که ورزشکار بودند، و فکر میکردم که آنها یک گروه جدا از مردم هستند، یک عده آدم خاص. من فکر میکردم هرگز آن فردی نخواهم بود که پس از یک روز پر استرس به خانه میآید و احساس میکند که باید ورزش کند. روش من برای مقابله با استرس، غذا خوردن و تلویزیون دیدن بود. من قبلا ورزش نمیکردم، بنابراین فکر نمیکردم که بتوانم آن را انجام دهم. با این وجود، همانطور که سنم بالاتر میرفت، طرز فکرم نیز تغییر میکرد. من متوجه شدم که هر کسی باید از جایی شروع کند. حتی اگر دوی من شبیه یک دویدن آهسته بنظر برسد، حتی اگر به نفس نفس بیفتم، پاداش نهایی که بخاطر انجام دادن کامل کاری احساس میکنم، بسیار بزرگتر از ترس من از نگرانی در مورد نظر دیگران راجع به خودم است.
آنها، چیزی پیدا کردند که عاشق انجام دادنش بودند
آنجلا ویلیامز، ۳۴ ساله:
من بعد از شروع یک روال کاردیو، به برخی نتایج دست یافتم و احساس کردم کمی بهتر و قویتر هستم. اما صادقانه بگویم، تا زمانیکه شروع به انجام تمرینات قدرتی نکرده بودم، هرگز آن شادی خالص ناشی از ورزش را حس نکردم! در حالیکه تمرینات قدرتی سخت و چالش برانگیز بود، من آنقدر به احساسی که در هنگام تمام کردن تمریناتم به من دست میداد، خو گرفته بودم، که حس میکردم میتوانم بر هر چیزی غلبه کنم. حالا، من کارهایی را انجام میدهم که هرگز فکر نمیکردم قادر به انجام دادنشان باشم. مانند انجام تمرینات تایر فلیپ و پریدن روی جعبه. این، یک تغییر ۳۶۰ درجهای نسبت به جایی بود که در آن قرار داشتم.
بت وینستین، ۳۰ ساله:
هنگامیکه مجبور بودم تست دوی آمادگی جسمانی را در مدرسه انجام دهم، پشت نیمکتها قایم میشدم! اما پس از ثبت نام برای یک پیاده روی ۵ کیلومتری در نیویورک با همکارانم، دویدن بنظرم سرگرم کننده آمد. من نمیدانستم چکار میکنم، اما در پایان متوجه شدم که دوست دارم بدوم! هنگامیکه شروع به دویدن آهسته در صبح زود کردم، متوجه شدم که روزهایم چقدر بهتر شدهاند. اخلاق بهتر، استرس کمتر، تمرکز بیشتر، چیزی که بخاطرش هیجان زده باشم! حالا من ۱۹ ماراتن و ۱۱ اولترا ماراتن را دویده ام! باورتان میشود؟ حالا دویدن باعث میشود احساس شگفت انگیزی پیدا کنم، ذهن مرا شفاف میکند، و روز مرا خیلی خوب استارت میزند.
استیسی بیمان، ۳۷ ساله:
چندین سال بود که از باشگاه دوری میکردم، چون روی تردمیل یا الپتیکال، بسیار بی حوصله و ناراحت بودم. من از پیدا کردن شکلی از ورزش که طاقت فرسا نباشد و در عین حال مرا به نتایج مورد نظرم برساند، کاملا نا امید شده بودم. حدود یک سال و نیم قبل، من یک کلاس تناسب اندام با رقص پیدا کردم که زندگی مرا تغییر داد. من هرگز چیزی مانند آن را تجربه نکرده بودم و عاشق آن شدم. وقتی برای اولین بار این کلاس را شروع کردم، در ۸ هفته در ۴۰ کلاس شرکت کردم، و ۱۰ کیلو وزن کم کردم. من حالا بعنوان مدیر عامل ارشد کار میکنم، و ۳ تا ۴ بار در هفته در کلاس شرکت میکنم. من در مجموع ۳۰ کیلو در این پروسه کاهش وزن داشتهام. پیدا کردن تمرینی که مانند یک وظیفه بنظر نمیرسید، چیزی که برای من شادی به ارمغان میآورد، چیزی که دائما تغییر میکرد و بهترین موسیقیها همراهش بود ، واقعا برایم موثر بود.
آنها بر جنبه مثبت ماجرا تمرکز کردند
سارا:
تمرین کردن برای من فقط انجام دادن یک کار سالم نبود، بلکه ذهن مرا نیز شفاف کرد. در آن ساعت، من ذهنم را کاملا تعطیل میکردم، و در مورد هیچ چیز دیگری فکر نمیکردم. این تمرین ذهنی که من انجام میدهم، تقریبا مانند یک جلسه درمانی است. من بر یک تمرین دیوانه وار غلبه میکنم، اما ذهنم نیز به استراحت میپردازد.
بت:
من به ورزش بعنوان کاری که برای داشتن یک روز خوب و برای شادتر بودن انجام میدادم نگاه کردم، بنابراین ورزش به بخشی از روال صبحگاهی من تبدیل شد، درست مانند مسواک زدن دندانهایم. شکل گرفتن عادتهای جدید، زمانبر است، اما هنگامیکه عادت به ورزش کردن در شما شکل گرفت، متوجه خواهید شد که با انجام آن، چه احساس خوبی دارید، و هنگامیکه تمرینتان را انجام نمیدهید، چقدر کسل و بی حوصله هستید.
لین براون روزنبرگ، ۷۳ ساله:
من ورزش کردن را در ۶۹ سالگی آغاز کردم و هیجان زده بودم که توانستم چیزی را پیدا کنم که برایم مفید است! چون هر دو زانو، مفصل ران، و شانههایم را تعویض کرده بودم! من محدود هستم، اما نه بخاطر سن و سالی که دارم، بلکه بخاطر مفاصلی که تعویض کرده ام. اما همیشه بعد از فهمیدن آنکه کاری برای بدنم انجام داده ام، احساس خوبی پیدا میکنم.
کاس:
من به منظور غلبه کردن به نفرتم از ورزش، ذهنیتم را تغییر دادم: من تصمیم گرفتم بجای آنکه تسلیم بیماری قلبی ارثی شوم، زنده بمانم و زندگی کنم. ورزش، من را به یک فرد قوی تر، سالمتر و چالاکتر تبدیل کرده است.
آنها راههایی برای با مسئولیت ماندن، پیدا کردند
سیزاجکا، ۴۰ ساله:
من واقعا از کلاسهای تناسب اندام گروهی لذت میبردم، به قدری که ۶ یا ۷ ماه پس از شرکت منظم در آنها، من با مدیر باشگاه در مورد آموزشهای لازم برای مربی شدن صحبت کردم. در ذهن من، تبدیل شدن به یک مربی، مرا با مسئولیت نگه میداشت، تا به مسیرم ادامه دهم و مانع لغزش دوبارهی من به سمت عادات بد میشد.
آنجلا:
بجای آنکه فقط تلاش کنم هر زمانی که میتوانم ورزش کنم، من تعهدات تمرینی ام را در طول هفته برنامه ریزی کردم. پس از آنکه تصمیم گرفتم حتی هنگامیکه دوست ندارم باز هم ورزش کنم، با احساس خوبی که ورزش به من میداد خو گرفتم.
کالپانا:
من در یک مینی ماراتن ثبت نام کردم، در نتیجه به تمرینم متعهد شدم. من یاد گرفتم، گفتن آنکه میخواهم کاری انجام دهم خوب است، اما اگر گامهای مشخصی به سمت آن برندارم، آن هدف به چیزی تبدیل میشود که میتوانم براحتی آن را کنار بگذارم.
آناهارلو، ۲۷ ساله:
من، تمرینی پیدا کردم که واقعا دوستش دارم، اما اینکه مجبور باشید جلوتر در یک کلاس ثبت نام کنید، و اگر خیلی دیر عضویتتان را لغو کنید، مبلغ پرداختیتان عودت داده نخواهد شد نیز، محرک خوبی برایم بود، یعنی به نوعی مجبورید که بروید!
آنها نتایج را دنبال کردند
جنیفر:
وقتی بچهها کوچک بودند، روی تردمیل میدویدم و فکر میکردم خیلی هم قویام! اما هنگامیکه شروع به انجام تمرینهای اینتروال با شدت بالا کردم، متوجه شدم که میتوانم نشانههای فیزیکی واضحی از اینکه در حال قویتر شدن هستم، ببینم. من میتوانستم وزنههای سنگینتری بلند کنم یا تکرارهای بیشتری انجام دهم، یا سریعتر یا در شیب بیشتری بدوم. دیدن آن تغییرات و اندازه گیری میزان پیشرفتم باعث شد احساس واقعا خوبی پیدا کنم.
سارا:
من، بخش زیادی از دوران جوانی ام را با این تفکر سپری کردم که تناسب اندام از توانم خارج است، اما دیدن پیشرفت تدریجی ام، اعتماد بنفس بسیار زیادی به من داد. اولین باری که توانستم یک دقیقه در وضعیت پلانک بمانم، یا هنگامیکه توانستم شنای سوئدی بیشتری نسبت به آخرین بار انجام دهم، میتوانستم ببینم و احساس کنم که قویتر میشوم. این، به من اعتماد بنفس بیشتری برای دنبال کردن چیزهایی بغیر از تناسب اندام نیز میداد.
آنها در مورد الگویی که برای فرزندانشان میساختند، فکر کردند
استیسی:
کوچکترین فرزند من در ژانویه ۲۰۰۷ بدنیا آمد. من حدود ۵۰ کیلو سنگینتر از حالا بودم! من روی زمین مینشستم و میخواستم با او بازی کنم، ولی در بلند شدن مشکل پیدا میکردم! با خودم فکر کردم که اگر چیزی را تغییر ندهم، زنده نخواهم ماند تا بزرگ شدن این بچه را ببینم.
کیت روزالس، ۲۷ ساله:
یک تمرین صبحگاهی باعث میشود که در تمام روز، حس مثبتی داشته باشم. من سالمتر غذا میخورم، چون برای سوزاندن کالریهای اضافه و افزایش قدرتم زحمت کشیدهام. من به هیچ وجه، وقت یا کالریهایم را برای چیزهای بدردنخوری که باعث میشوند احساس تاسف کنم تلف نمیکنم. این، یک سرمشق خوب برای دخترم است تا او نیز سالمتر غذا بخورد.
جنیفر:
ما، دو سال پیش برای جشن گرفتن فارغ التحصیلی دخترم از دبیرستان، به پرو رفتیم. ما حدود ۱۸۰۰ متر کوهپیمایی کردیم. دخترم به من افتخار میکرد. من کارهای شگفت انگیزی انجام میدهم که قبلا هرگز خوابش را هم نمیدیدم که بتوانم انجام دهم. من فقط وزن کم نکردهام، بلکه قویتر شدهام و استقامت بدنی نیز دارم.
منبع: وب سایت آلامتو