این روزها بسیاری از مسوولان درباره افزایش شمار حاشیهنشینان در کشور هشدار میدهند. در خلال این اظهار نظرها عددهای متفاوتی از آمار حاشیهنشینان در کشور داده میشود. چنان که چند روز قبل انوشیروان محسنی بندپی، رییس سازمان بهزیستی، از وجود 13 میلیون حاشیه نشین در کشور خبر داده است.
این آمار در حالی ارائه شده که پیش این ناصر زرگر، معاون سرمایهگذاری و اشتغال معاونت توسعه روستایی و مناطق محروم نهاد ریاستجمهوری، از سکونت 20 میلیون نفر در مناطق حاشیه نشین و فقر نشین خبر داده بود. یکی از دلایل روشن درباره این تفاوت آماری فاحش به اختلاف نظر درباره تعریف سکونت گاههای غیررسمی و از طرف دیگر به شمار آوردن یا نیاوردن بافتهای قدیمی در آمار حاشیه نشینی باز میگردد. به هر حال چه 13 میلیون نفر و چه 20 میلیون نفر هیچ کدام از این اعداد نه تنها به لحاظ آسیب شناسی اجتماعی قابل دفاع نیستند بلکه نگران کنندهاند. رییس سازمان بهزیستی «ساماندهی» و «کنترل حاشیهنشینی» را یکی از اولویتها و برنامههای این سازمان اعلام کرده اما به جزییات این برنامهها اشاره نکرده است. حاشیهنشینان در کشور چه مصائبی دارند و کدام یک از نیازهایشان باید در اولویت قرار گیرد؟
این پرسش اصلی گفتوگوی حاضر با سیامک زند رضوی، جامعه شناس و عضو هیات مدیره انجمن جامعه شناسی ایران است.
زند رضوی در کسوت استاد جامعه شناسی دانشگاه کرمان پیش از این تجربه کار عملی در شهر بم پس از زلزله را داشته و چند سالی است که بر موضوعاتی چون حاشیه نشینی و آموزش و توانمندسازی اجتماعی کودکان بازمانده از تحصیل تمرکز کرده است. او در این گفتوگو بار دیگر بر لزوم مشارکت گروههای اجتماعی در کنار دولت برای خدمات رسانی هدفمند به حاشیهنشینان تاکید کردهاست.
اخیراً رییس سازمان بهزیستی کشور از برنامه این سازمان برای ساماندهی و کنترل حاشیه نشینی در کشور خبر داده، ممکن است هنوز کسانی باشند که برای داخله در وضعیت حاشیهنشینان متقاعد نشده باشند و آن را به چشم هزینه ببینید. واقعاً این مداخله چه لزومی دارد؟
از طرفی همه شهروندان حداقل حقوقی دارند که بایستی حقوق آنها رعایت شود. به را مثال کودکان بر اساس پیمان نامه حقوق کودک حق آموزش دارند. یا حق بهداشت جزو حقوق اولیه شهروندان است. این یک الزام که باید دولتمردان به آن توجه کنند. از طرف دیگر مداخله در وضعیت حاشیه نشین ها واجب است زیرا احتمال اینکه آسیبهای اجتماعی از دل همین حاشیهها بازتولید شود فراوان است. کودکی که امروز در این مناطق از تحصیل بازمانده و به کودک کار تبدیل شده و مورد آزار جنسی هم قرار گرفته 15 سال دیگر به شهروندی غیرقابل کنترل تبدیل میشود که میتواند در انواع اقسام جنبشهای ضداجتماعی عضو شود و به اصطلاح از جامعه انتقام بگیرد. به همین دلیل هم باید رسیدگی به وضعیت کودکان در مناطق حاشیه نشین در اولویت برنامههای دولت قرار گیرد.
از نظر شما به عنوان جامعه شناسی که درباره حاشیه نشینی کار میدانی کرده، دقیقاً باید چه کاری برای کودکان حاشیه نشین انجام شود؟
پیش از اینکه بخواهم درباره اولویتهای خدمات رسانی به حاشیه نشین ها صحبت کنم لازم است به گذشته نگاهی بکنیم. پیش از این چند وزارتخانه میخواستند که به مناطق کم برخوردار و حاشیه نشین ها بستههای یارانهای بدهند. با وجود مشارکت چند وزارتخانه، این طرح موفق نبود. زیرا به عقیده من متولیان طرح گروه هدف را درست انتخاب نکرده بودند. ضمن اینکه کار دولتی بود و از مشارکتهای داوطلبانه شهروندان هم کمک گرفته نشده بود. چنین طرحهایی شکست میخورند و حتی شائبه فساد هم حول آنها شکل میگیرد زیرا بیش از اندازه دولتیاند.
در طرح جدید گروه هدف باید چگونه گزینش شوند؟
به عقیده من کودکان باید در اولویت قرار گیرند. این خدمات باید در سه سطح رخ دهد. در سطح اول کودکانی هستند که در مدرسهاند. باید طرحی اجرا شود که مربیان بهداشت سلامت دانش آموزان را کنترل کنند و علایم بهداشتی و تغذیهای را در فرمهای مخصوص یادداشت کنند و این اطلاعات به صورت محرمانه جمع آوری شود. این گام به نظر من اگر بدون بروکراسی اداری انجام شود حداکثر 4 هفته در سراسر کشور زمان میبرد. دانش آموزانی که دچار سو تغذیه شدید هستند در این گام شناسایی میشوند و باید برای اینها بستههای غذایی متناسب تهیه شود و از طریق مربیان بهداشت در اختیارشان قرار گیرد. سطح دوم شامل «کودکان در شرایط دشوار» میشود. در گام دوم باید همزمان با ارائه بستههای غذایی به شرایط خانوادگی کودکانی که در معرض آسیبهایی مثل خشونت و اعتیاد قرار دارند توجه شود. مددکاران اجتماعی داوطلب باید به خانه دانش آموزان بروند و در واقع نوعی حلقه حمایتی شکل بگیرد تا این کودکان از آسیب در امان بمانند. به نظر من 80 درصد کودکان مناطق حاشیهای در مدارس قابل شناساییاند. 20 درصد باقی مانده کودکان بازمانده از تحصیل هستند که در مدارس قابل شناسایی نیستند. برای این بچهها که خیلیهایشان مجبور به کار کردن شدهاند هم باید بستهای از اقدامات طراحی و اجرا شود. در این مراحل دیدبانی کردن و ارتباط مستمر با خانواده یکی از ویژگیهایی است که باید رعایت شود. هر چند الان درباره اینها وزارت رفاه، بهزیستی، مرجع ملی کنواسیون حقوق کودک و وزارت آموزش و پرورش یک طرح برای شناسایی این کودکان دارد که به نظر من موفق نیست.
به چه دلیل موفق نیست؟
طراحیاش متوسط است و در اجرا هم ضعیف عمل کردهاند. به عقیده من باید در چنین طرحهایی دفتر یونیسف در ایران هم مشارکت داده شود. غیر از این باید بخش عمدهای از نیروها را از میان داوطلبان انتخاب کرد. دانشجویان و زنان خانه دار از جمله گروههایی اند که به کارهای داوطلبانه علاقهمند هستند. با آموزش و مشارکت دادن آنها میتوان هزینه این طرحها را کاهش داد و احتمال بروز فساد در اجرای آنها را کاهش داد. در زمان زلزله بم دفتر یونیسف یک طرحی را اجرا کرد برای کودکان بازمانده از زلزله به نام «باز پیوند» در این طرح به جای آنکه کودکان را بفرستند به آسایشگاهها، این کودکان نزد خویشاوندانشان زندگی میکردند و مددکاران همکار یونیسف هم دائما وضعیت آنها را دیدبانی میکردند. به عقیده من در حاشیه شهرها هم میشود مشابه این طرح را اجرا کرد.
اما قبلا هم نهادهای دولتی در مناطق حاشیه شهرها طرحهایی مثل احداث خانههای سلامت یا سرای محله یا مراکز شبیه به این را اجرا کردند و به نظر موفق نبوده اند؟
بله آن طرحها موفق نبودهاند به این دلیل که هیچ سیستم پشتیبانی و پشتوانه علمی برایشان طراحی نشده است. تبدیل شدهاند به مراکز دولتی با انبوهی مشکلات بروکراتیک. ما اگر میخواهیم برای حاشیه شهرها کاری کنیم باید دانشگاهها را محور قرار دهیم. باید از دانشجویان و استادان دانشگاهها بخواهیم به جای فعالیتهای گلخانهای مثل تولید مقاله و امثال اینها در خدمت جامعه قرار بگیرند. ایده اصلی من این است که دانشگاهها با اتکا به اجتماعات محلی و استفاده از نیروهای داوطلب در طرحی مشخص برای بهبود وضعیت حاشیه نشین ها به میدان بیایند.
آیا پیوند عاطفی پدر و فرزند با مشکلات رفتاری کودک مرتبط است؟!