باورهای خرافی از کجا ریشه میگیرند؟ آیا به صورت تصادفی شکل یافتهاند یا به ضعف شخصیت افراد مربوط میشوند؟ فرید براتی سده، روانشناس، در این باره میگوید: «این موضوع ریشه در اضطراب درونی ما دارد و این اضطراب ناشی از ابهامی است که در بسیاری از مواقع در یک وضعیت وجود دارد و چون ما نمیتوانیم پاسخ درستی به این وضعیت بدهیم، دچار اضطراب میشویم و تلاش میکنیم با تبیینهای غیرواقعی و خرافی، به نحوی مساله را برای خود حل کنیم.»
ریشههای روانی باور به خرافات چیست؟
از چند بعد میتوان این مساله را مورد بررسی قرار داد؛ بعد اول این است که برخی روانشناسان معتقدند این موضوع ریشه در اضطراب درونی ما دارد و این اضطراب ناشی از ابهامی است که در بسیاری از مواقع در یک وضعیت وجود دارد و چون ما نمیتوانیم پاسخ درستی به این وضعیت بدهیم، دچار اضطراب میشویم و تلاش میکنیم با تبیینهای غیرواقعی و خرافی، به نحوی مساله را برای خود حل کنیم. بعد دیگر، موضع روانشناسان رفتارگرا است؛ آنها در تحقیقات آزمایشی خود نشان دادهاند که خرافات یک رفتار تصادفی است که تقویت شده و به واسطه این تقویت، پایدار شده است. مثال روانشناسان رفتارگرا این است که فردی به عنوان یک ورزشکار، کلاه خود را برعکس روی سر میگذارد. ممکن است به طور تصادفی در مسابقهای کلاه خود را برعکس گذاشته و همان مسابقه را برده باشد یا ممکن است زمانی که یک لباس خاص را پوشیده، مسابقه را برده باشد. بنابراین بعد از آن برد در مسابقه، آن نوع پوشش یا برعکس گذاشتن کلاه، دال بر این شود که برنده شدن در مسابقه ناشی از این اتفاق تصادفی است؛ در نتیجه رفتار تکرار میشود. در همین زمینه و با استناد به یافتههای رفتارگرایان، انسان در موقعیتهایی اضطراب دارد و بعد در نتیجه برخی اقدامات، اضطراب او کاهش مییابد. بنابراین همین کم شدن اضطراب به عنوان عاملی تقویتکننده، باعث تکرار رفتار میشود. مثالی دیگر در این زمینه میزنم: ممکن است من زمانی که فرزندم از مدرسه به خانه میآید، اضطراب تصادف او را داشته باشم و در این راستا، ۱۰ بار دست خود را بشویم. شستن دست اضطراب من را کم میکند، در نتیجه این رفتار در من تقویت میشود. رفتارگرایان هم وسواس را یک رفتار خرافی میدانند و هم این وضعیت را. روانشناسان به تازگی تلاش کردهاند تبیینهایی برای رفتارهای خرافی در شرایط اجتماعی به دست بدهند. برای مثال افراد با نگاه به دیگران و اسوهپذیری از آنها، رسیدن به ثروت را به رفتارهای خرافی نسبت میدهند و به سمت خرافات کشیده میشوند. به طور کلی ما میتوانیم دیدگاههای مختلف را اینگونه تقسیمبندی کنیم: ممکن است رفتار خرافی در اثر کاهش اضطراب باشد یا برای رفع ابهام و کم کردن از وضعیت بلاتکلیفی صورت بگیرد. همچنین برخی معتقدند باور به خرافات ریشه در دوران کودکی ما دارد. عدهای نیز بر این باورند که ریشه رفتارهای خرافی برای داشتن دستاوردهای خاصی است که با نگاه به دیگران، چنین پنداشته میشود که آن ثروت و… ناشی از رفتار خرافی است.
برخی اعمال هستند که افراد با انجام آنها به احساس خوشایندی دست مییابند. برای مثال اینکه برای چشم نظر تخم مرغ میشکنند؛ ممکن است مشکل فرد روانتنی داشته باشد و در اثر تلقین به خود، به شرایط بهتری برسد و شرایط جدید را ناشی از این باور بداند؟
تحلیل نهایی در مورد این بحث این است که فرد دارای یک اضطراب یا نگرانی در مورد بدن خود است و یک رفتار اتفاقی رخ داده که باعث ماندگاری این رفتار شده است. این مساله هم در مورد وضعیت جسمی و هم در مورد وضعیت روانی ما وجود دارد. ممکن است افراد سرنوشت خود را به فالگیرها وصل کنند. شعبده باز معروفی در غرب بوده و جمله معروفی دارد: در هر دقیقه یک احمق به دنیا میآید. منظور او این است که خیلی راحت میشود سر افراد کلاه گذاشت؛ البته او در شعبده بازی این موضوع را مطرح کرده است. من تحقیقی در دهه هفتاد انجام دادم و پدیده بارنوم را بررسی کردم. پدیده بارنوم به خیلی از فالهایی که گرفته میشود مربوط است. این وضعیت خرافی، به این ترتیب است که مجموعهای از گویههای بسیار کلی که در مورد بسیاری از آدمها میتواند درست باشد را به افراد اعلام میکنند و فرد احساس میکند این موضوع در مورد او صدق میکند، در صورتی که این مساله در مورد همه درست از آب درمیآید. برای مثال ممکن است گفته شود «تو انسان خوش قلبی هستی، اما دشمن داری» یا «تو در برخی مواقع دچار سردرد میشوی» و… که این جملات در مورد بسیاری از افراد صدق میکند. شعر حافظ نیز به غیر از ابعاد ادبی و عرفانی و… این بعد را دارد که به صورت فال به آن نگاه شود. گویههایی در فالها به کار برده میشود که میتواند در مورد بسیاری از افراد درست باشد. این نیز نوعی خرافه گرایی است؛ در مورد فال قهوه نیز همین وضعیت را داریم که به فرد گفته میشود: «یک نفر را دوست داری، اما نمیتوانی به او بگویی» یا «یک نفر تو را دوست دارد» و… که در روانشناسی به آن، پدیده بارنوم گفته میشود و این جملات و گویههای کلی که در مورد عده زیادی مصداق دارد، مورد استفاده قرار میگیرد.
خرافات میتواند نتیجه مثبت هم داشته باشد و باعث شکلگیری افکار خوب در ذهن فرد شود؟
اصلیترین بحثی که در مورد خرافات به لحاظ نتیجه مثبت آنها وجود دارد، این است که بالاخره به افرادی که آن باور دارند، آرامش میدهد. برای مثال اگر من معتقد باشم که برعکس گذاشتن کلاه روی سر نتیجه خوبی به همراه دارد، این مساله به من آرامش میدهد یا اگر دانشجویی هستم که قرار است در یک جمع صحبت کنم، اگر به خرافات اعتقاد داشته باشم، درب کلاس را پنج بار باز و بسته میکنم یا در گوشه کلاس اسپند میریزم و کارهای دیگری مثل گرفتن ناخن در آن محل که برخی انجام میدهند، به هرحال احساس میکنم که آن قدرت را به دست آوردم و توان صحبت در جمع را یافتهام. بنابراین خرافات، به افراد معتقد به این وضعیت احساس آرامش میدهد و این آرامش میتواند عملکرد فرد را تحت تاثیر قرار داده و بهتر کند. همین موضوع است که افراد آن را دلیلی برای صحت و درستی باورهای خرافی خود میدانند که تداوم پیدا میکند و ماندگار است.
اگر بخواهیم نسبتی بین نتایج مثبت و منفی اعتقاد به خرافات برقرار کنیم، وزنه به سمت نتایج مثبت آن است؟
خیر. نتایج مثبت اعتقاد به خرافات بیشتر نیست، چون در برخی مواقع بهویژه زمانی که خرافات با سلامتی جسم، سلامتی روان و زندگی ما ارتباط پیدا میکند، آن زمان دیگر نمیتوان گفت اعتقاد به خرافات نتایج مثبت زیادی دارد. برای مثال خانمی که قصد ازدواج دارد و به جای مراجعه به مشاور، به سراغ یک فالگیر میرود و او به خانم میگوید فرد مورد نظر علاقه زیادی به شما دارد و حتما خوشبخت میشوید که پس از ازدواج و رفتن زیر سقف، عکس این موضوع آشکار میشود و پیامدهایی مثل طلاق را به همراه دارد، در صورتی که میتوانستند با مراجعه به یک روانشناس و چند جلسه صحبت، متوجه این مساله شوند که به درد هم میخورند یا خیر. بنابراین در تصمیمگیریهای مهم زندگی و مباحثی چون سلامت انسان، رفتن به سراغ خرافات میتواند نتایج ناگواری به همراه داشته باشد. البته باید توجه داشت اعتقاد به خرافات در همه جای دنیا وجود دارد؛ از انگلستان و سایر کشورهای غربی پیشرفته گرفته تا کشورهای درحال توسعه و توسعه نیافته این موضوع دیده میشود، اما اینکه چقدر افراد، خرافات را مبنای عمل خود قرار میدهند در جاهای مختلف متفاوت است. همانطور که گفته شد در برخی مواقع ممکن است خرافات بیشتر شیوع پیدا کند که از آن به عنوان شرایط ابهام، گمگشتگی و… یاد میشود. در روانشناسی، پدیدهای به نام سایکوفیزیک وجود دارد و مواقعی که قصد دارند تحقیقاتی انجام دهند، اقداماتی مثل کم کردن نور و تاریک کردن اتاق را انجام میدهند و نوری تابانده میشود و میپرسند این نور چقدر حرکت میکند؟ وقتی شرایط مبهم باشد، افراد بیشتر واقعیت را قلب میکنند که شکلگیری خرافات را به همراه دارد.