هر زمان که نام «کودک آزاری» به گوشمان میخورد احتمالا آنچه در ذهنمان مجسم میشود تصویر کودکی است با بدنی کبود که توسط بزرگترها تحت آزارهای جسمی قرار گرفته اما کودکآزاری تنها به آزار و آسیب جسمی و جنسی محدود نیست و انواع مختلفی دارد، ازجمله کودکآزاری روحی. اگر روح کودکی تحت آزار قرار بگیرد، تحقیر و تهدید شود و احساس امنیت نکند، کودک آزاری رخ داده است. ذیل کودک آزاری روحی، مبحثی به عنوان «کودک آزاری آموزشی» وجود دارد که خود به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی محروم ماندن کودکان در هر جای جهان و به هر دلیلی است و دومین بخش از این دستهبندی، مربوط به زمانی است که کودک بابت آموزش دیدن غیر اصولی و انباشت اطلاعات در مغزش، دچار آزار و آسیب شود.
تو باید برای خودت کسی بشوی
داستان غمانگیز کودکآزاری آموزشی، آن چیزی است که در خانههایمان شاهدش هستیم و به این شکل است که کودک ظهر از مدرسه برمیگردد، ناهارش را خورده و نخورده باید کتابهای کلاس زبانش را بردارد و برود، بعد از کلاس زبان، باید برود کلاس موسیقی و از آنجا با هماهنگی آژانس محل، سر وقت به کلاس تقویتی ریاضی برسد. شب هم خسته و کوفته بعد از دست و پنجه نرم کردن با کلی اطلاعات غیرضروری و از این کلاس به آن کلاس رفتن، بنشیند پای تکالیف مدرسه و همانجا خوابش ببرد. ما آدم بزرگها گمان میکنیم تنها راهی که کودک ما میتواند در بزرگسالی برای خودش کسی شود، آموزش، آموزش و آموزش است، آن هم نه آموزش مطالبی که براساس استعداد و علاقه و شناخت روحیات کودک انتخاب شده است، بلکه آموزشی که ما تشخیص میدهیم و ما میخواهیم و حتی آرزوی شخصی خود ماست. اگر جز این کاری کنیم، احساس عدمکفایت به ما دست میدهد و تصور میکنیم والدینی بیفکر هستیم و در حق کودکمان کوتاهی کردهایم.
دلم نمیخواد مدرسه برم
بشر ناگزیر از آموزش است. راهی به جز آموزش دیدن و یاد گرفتن ندارد. بنابراین نمیتوان توقع داشت که کودک بدون هیچ آموزشی رشد کند. اگر بخواهیم همهچیز را به میل و علاقه کودک موکول کنیم، ممکن است او هرگز دلش نخواهد آموزشی ببیند و مطلبی را فراگیرد. تصور کنید که کودک هرگز نخواهد الفبا و… را یاد بگیرد. در این صورت آیا اجبار به آموزش دیدن، کودک آزاری محسوب میشود؟ معلوم است که خیر. ما در این مطلب نمیخواهیم بگوییم که کودک را راحت بگذارید تا تمام کودکی و نوجوانیاش را بدون آموزش بگذراند بلکه معتقدیم در کنار آموزش باید نکاتی را دید و درنظر گرفت تا کودک بهخاطر آموزش دیدن آزار نبیند.
تو محکومی به امتحان دادن
یکی از مصادیق مهم کودک آزاری آموزشی، اصرار برای ورود کودک به مدارسی خاص همچون تیزهوشان، نمونه دولتی، نمونهمردمی و از این قبیل است که برای اغلب آنها کودک باید از پس کنکور و تستهای مختلفی برآید. اغلب والدین بدون هیچ آشنایی خاصی با نوع آموزش مدارس تیزهوشان، دوست دارند کودکشان یکی از آنهایی باشد که نابغه یا تیزهوش خوانده میشود. چیزی نمیگذرد که برای رسیدن به این هدف، کودک بیچاره را از این کلاس به آن کلاس میبرند و در میان انواع تستهای هوش و تقویتی و درسی غرقش میکنند. در چنین شرایطی، فضای خانه پر از اضطراب است و کودک بیش از والدینش مضطرب میشود. او علاوه بر اینکه مجبور است وقت زیادی از زمان کودکی کردنش را صرف آموزش دیدن و محفوظاتی که هیچ به دردش نمیخورد و مناسب سن و سالش نیست بکند بلکه اگر در این تستها قبول نشود، خودپندارهاش دچار ضعف شده و حتی گمان میکند خانوادهاش دیگر مانند قبل او را قبول ندارند و به او افتخار نمیکنند. اگر هم قبول شود که تازه اول جداافتادن از زندگی طبیعی و کودکیکردن است و دوباره در همان نظام آموزشی معیوب گرفتار میشود. این پروسه کنکور دادن و منوط شدن همهچیز به محفوظات ذهنی، تا پایان سالهای تحصیل ادامه دارد و گویا انسان امروزی (کودک یا بزرگسال) باید دوره محکومیتش را بگذراند تا رها شود.
چرا بهشون مشق نگفتید؟
والدینی که اگر کسی به کودکشان کوچکترین آسیب جسمی بزند تا پای جان این مسئله را به حق پیگیری میکنند، دنبال این هستند که مدارسی را برای ثبتنام فرزندشان پیدا کنند که از لحاظ آموزشی پُر و پیمانتر باشد. حتی حاضرند به خاطر آموزش بیشتر میلیونها تومان هزینه کنند. اگر احیانا معلمی ترجیح داد بار سنگین محتوای آموزشی را کمی از دوش کودک بردارد، والدین اعتراض میکنند که «چرا دیشب بهش مشق نگفتید؟» «چرا ازشون امتحان نمیگیرید؟» «مدرسه دختر خالهاش چندین کلاس تقویتی براشون گذاشته» و از این دست شکایات که همگی مصداق بارز کودک آزاری آموزشی است.
سندرم نمره 20
دانشآموز تحت یک نظام آموزشی نمرهای، مُدام در حال سنجش است. در واقع امتحان گرفتن که قرار بود سنجش دانش باشد، اشتباها به وسیلهای برای تحقیر و تأیید تبدیل شده است. در چنین فضایی، والدین مُدام از فرزندشان انتظار برترین نمره را دارند؛ «تو خیلی باهوشی، باید 20 بشی» و محیط مدرسه به همینخاطر تبدیل به محیطی بیمارگونه میشود. کودک مضطرب است و از بودن در مدرسه احساس لذت نکرده و برایش خوشایند نیست. آیا اینها چیزی به جز آسیبرساندن به روح و روان کودکان است؟
از دست من کاری ساخته نیست
نکاتی که باید در کنار آموزش و یادگیری کودک به آنها توجه کرد تا کودک دچار آزار آموزشی نشود به این شرح است:
اول اینکه فرزندمان را با آموزشهای مختلف محاصره نکنیم. کودک نیاز به کودکی کردن هم دارد، روحیه بازیطلب او را هم درنظر بگیرید. به همان میزان که برای درس خواندن و آموزش دیدن ارزش قائلید و وقت و هزینه میگذارید، برای اوقات فراغت، سرگرمی، بازی و تفریح او هم وقت و برنامه جدی داشته باشید.
اگر کلاسهای فوق برنامه و غیرمدرسهای برای کودک درنظر میگیرید مطابق علاقه و خواست خودش باشد، نه به اجبار و براساس تشخیص و آرزوی شما. اگر کودک مطابق میلش آموزشی را انتخاب کند، از آن لذت برده و به بخشی از کودکی کردنش تبدیل میشود.
زمان کلاسها را طوری تنظیم کنید که فرزند شما بهعنوان یک دانشآموز مجبور نباشد مدام سر کلاس بنشیند. فاصله زمانی را بسنجید و ترافیک و رفتوآمد را درنظر بگیرید و توان کودک را با شرایط سخت تحلیل نبرید.
آنقدر بهدنبال مدارسی نباشید که آموزشهای بیشتری میدهند. آموزش هرچقدر آرامتر و مطابق سن و توانایی کودک پیش برود، ماندگاری و اثربخشی بیشتری دارد.
کودک را مجبور به حفظ کردن مطالبی که جزء درساش نیست، نکنید.
بابت نمره 20 کودک خود را تحت فشار قرار ندهید. این مطلب کودکان را دچار استرس میکند و نتیجه دقیقا برعکس خواهد شد.
آموزش کودکان باید همراه با بازی، شعر و سرگرمی باشد، در این حالت کودک از آموزش لذت خواهد برد.
سعی نکنید از تمام کودکان یکنابغه و تیزهوش بسازید. استعداد و توانایی کودک را درنظر بگیرید و سعی کنید در همان زمینهها به موفقیت بیشتری برسد.
منبع: همشهری آنلاین
مطالب مرتبط: