همه ما یکی از این زوجها را میشناسیم؛ کسانی که در یک رابطه فرسایشی و معیوب را قرار دارند و نه تنها هرگز سعی نکردهاند کاری برای بهبود رابطه انجام بدهند بلکه همچنان به زندگی تباه خودشان ادامه دادهاند. آنها سالهای سال با هم جنگیدهاند، پشت هم حرف زدهاند،خشونت کردهاند، فریاد زدهاند و احساس تنفر آشکار یا پنهان بهترین توصیفی است که برای این رابطه وجود دارد. آنها ممکن است بارها به هم خیانت کرده باشند و یا در سکوت خودشان فرو رفته باشند. رابطههای بیمار ممکن است سالها ادامه پیدا کنند و شما از خودتان میپرسید چرا این دو نفر به چنین رابطهای ادامه میدهند؟ چرا هیچ تلاشی برای تغییر نمیکنند؟ چرا خودشان را از این وضعیت خلاص نمیکنند؟
شما ممکن است خودتان هم در چنین موقعیتی قرار داشته باشید. همه چیز در این رابطه خراب است و عملا زندگی ناکارآمدی دارید اما نمیتوانید از این وضعیت خارج شوید؛ بارها از خودتان پرسیدهاید « چرا اینقدر جسور نیستم که خودم را از این مخمصه نجات بدهم؟»
ما معمولا به کسی که در یک رابطه ناسالم است پیشنهاد جدایی نمیدهیم چون موضع خیلی از این افراد مشخص است؛ آنها سعی میکنند از موقعیت خودشان دفاع کنند و از اینکه خیرخواهی ما پیشنهادی مثل جدایی است بسیار خشمگین میشوند. در بهترین حالت اگر به آنها بگوییم «از این رابطه بیا بیرون» آنها سکوت خواهند کرد و بعید نیست که بعد از یک دردل طولانی بگویند «رابطه خیلی بدی هم نیست. با همه این مشکلات او دوستم دارد».
واقعا چه اتفاقی میافتد؟
یک مطالعه در دادگاههای خانواده انگلستان دلیل اصلی ادامه رابطه بد را ترس میداند: ترس از جدایی، ترس از تنهایی و ترس از مشکلات مالی و رها شدن.
در بین ۲۰۰۰ زوجی که در این پژوهش شرکت کردهاند، ۲۰ درصد افراد اظهار کردهاند که اوضاع رابطهشان بسیار بد است اما آنها حاضر به جدایی نیستند مگر اینکه امنیت مالی و اقتصادی داشته باشند. همچنین ۲۹ درصد زوجها به جوانترها پیشنهاد میدهند که هرگز ازدواج نکنند چون خارج شدن از یک رابطه به مراتب سختتر از ادامه زندگی مجردی است. در عین حال عدهای هم میگویند تجربه یک رابطه مساله دار بهتر از تنها ماندن است و همین که یک نفر در کنارشان هست دلیل کافی برای احساس رضایت و شادی است.همچنین یک ایده اشتباه اما رایج وجود دارد که داشتن یک رابطه بهتر از تنهایی است. مجرد ماندن یا جدا شدن قبیج است بنابراین افراد ترجیح میدهند ارتباطشان را حفظ کنند. اما تنها ماندن آنقدرها هم بد نیست یا بهتر است بگوییم تنهایی بدتر از ادامه یک رابطه خشونت بار نیست. همانطور که مجرد بودن به معنای نارضایتی نیست؛ ماندن در یک رابطه نیز صرفا به معنای خوشبختی و رضایت نیست. طبق آنچه در این بررسی مشخص شده است آدمها ۷ دلیل اساسی برای ماندن در یک رابطه بیمار دارند:
تنهایی
تنها ماندن بهتر از بودن در کنار کسی است که هر لحظه به شما احساس ناخوشایند میدهد و عمیقا تنهایتان گذاشته است. احساس تنهایی یک وضعیت روانی است. اینکه یک نفر در یک رابطه عاطفی مشترک نیست لزوما به معنای احساس تنهایی نیست. احساس تنهایی میتواند در یک اتاق شلوغ پر از آدم که شما آنها را دوست خودتان میدانید اتفاق بیفتد و یا وقتی که واقعا با خودتان تنها هستید.ماندن در یک رابطه ناسالم ممکن است ظاهرا فرد را از موقعیت تنهایی بیرون بیاورد اما در واقع وقتی کسی در یک رابطه خوشحال نیست بیشتر احساس تنهایی میکند.
ترس
ترس از اینکه خودتان باشید در واقع ترس از زنده ماندن است. آدمها با دیگران به دنیا نمیآیند. در یک رابطه هم به دنیا نمیآیند اما فرد وابسته به دیگری در یک رابطه بیمار معمولا ترسهای زیادی دارد؛ ترس از اینکه نتواند از عهده خودش بر بیاید. این ترس در رابطه ایجاد میشود وگرنه هر آدمی میتواند به تنهایی از پس زندگی خودش بر بیاید. اما رابطه بیمار کاری میکند که فرد ارزش و اعتبار خودش را منوط به رابطه بداند. ترس چیزی است که خلق میشود، یا ما خودمان آن را ایجاد میکنید و یا عوامل محیطی آن را ایجاد میکنند. در رابطههای خشونتآمیز که یک نفر اعمال قدرت میکند و همه چیز را در کنترل خودش دارد قربانی معمولا دچار وابستگی ناشی از ترس میشود.ترس از تنهایی، ترس از پیدا نکردن فرد بهتر، ترس از آینده بدون دیگری، ترس از ناتوانی در اداره زندگی مهمترین ترسهایی هستند که باعث ادامه یک رابطه ناسالم میشوند.
احساس گناه
خیلی از افراد به رابطه ادامه میدهند چون نگران طرف مقابل خودشان هستند. آنها فکر میکنند ترک رابطه خودخواهانه است چون طرف مقابل، به این رابطه هرچند که پر مشکل و پر مساله است وابسته است و رها کردن او کار درست نیست. آنها نسبت به دیگری احساس گناه میکنند.احساس گناه بخاطر ترک یک رابطه ناسالم همان قدر اشتباه است که بخواهید بخاطر اینکه ناآگاهانه یک بشقاب غذای فاسد خوردهاید و دچار شکم درد شدهاید خودتان را سرزنش کنید. اما ماندن در یک رابطه بد به یک دلیل مهم دیگر نیز اشتباه است. فردی که از رابطه بیرون نمیآید بخاطر ترحم و دلسوزی و ترس از آسیب زدن به دیگری ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ باز هم عامل آسیب و رنجش او خواهد بود چون او یک رابطه نامطلوب را بدون هیچ احساس تعلقی ادامه میدهد و این توهم را ایجاد میکند که این رابطه مطلوب اوست.
زمان
اینکه «من زمان زیادی را صرف این رابطه کردهام» توجیه خوبی برای ادامه این نوع روابط نیست اما این بهانه بسیاری از افراد است. همینطور بهانههایی مثل « من پیر شدهام» یا «فکر نکنم ارزشش را داشته باشد» همیشه بهانه افرادی بودهاند که یک رابطه پر مشکل را ادامه دادهاند.
چیزهای مشترک
بچه، آپارتمان مشترک، وسایل زندگی و املاکی که فرد به آنها تعلق خاطر دارد دلیل مهم دیگری است که باعث ادامه این روابط است. به ویژه وجود فرزندان در بسیاری از موارد مانع ترک یک رابطه است. خیلی از افراد فکر میکنند داشتن والد بد بهتر از نداشتن آن است اما زندگی در خشونت دائمی و تماشای تنشهای روزمره والدین هرگز برای فرزندان خوشایند نیست و از نظر عاطفی و روانی آسیبهایی بسیار جدی وارد میکند. واقعیت این است که والد بد هرگز نمیتواند نوید بخش امنیت و آسایش، رفاه و شادی کودکان باشد.
پشیمانی
احساس پشیمانی ناشی از جدایی چیزی است که فرد بعد از جدایی ممکن است آن را تجربه کند. اما این احساس پشیمانی معمولا ناشی از ترک چیزهایی است که به آن عادت کردهایم. ممکن است به یک سفر بروید و از اینکه در تختخواب خودتان نمیخوابید احساس ناخوشایندی داشته باشید.
پشیمانی از ترک رابطه بیمار نیز ناشی از عادت به این نوع زندگی است وگرنه دلیلی وجود ندارد که کسی بخاطر اینکه دیگر تهدید نمیشود، کتک نمیخورد، تحت فشار عاطفی و روانی شدید نیست، توهین نمیشنود، آسودگی بیشتر دارد، بی احترامی نمیبیند و از تنشهای بیدلیل و بی مورد و مزمن رها شده است احساس پشیمانی کند.
واضح است که این موارد همه دلایل ماندن در یک رابطه بیمار نیست. باورهای غلط نسبت به معنای رابطه، فشار فرهنگی، فشار خانواده، موقعیت متزلزل فرد بعد از جدایی و بسیاری از دلایل اجتماعی و فردی دیگر نیز وجود دارند که مانع ترک رابطه میشوند. چیزی که شما باید بدانید این است که این دلایل وجود دارند، هرچند که از نظر افراد دیگر غیرمنطقی و اشتباه باشند.
منبع: بولتن نیوز