چنین است که کودک باهوش، خود را در موقعیتی دشوار مییابد. اگر بخواهد باهوش بماند به دردسر میافتد. در خانه، در مدرسه، در دانشکده، در دانشگاه به دردسر میافتد. در واقع هرجا که برود دردسر هم همراه اوست. اگر کودک به آن اندازه شجاع نباشد که تمام دردسرها و مشکلهای باهوش بودن را به جان بخرد، دیر یا زود مجبور به سازش خواهد شد.
فشاری که بر کودک وارد میشود بسیار زیاد است. کودک، ناتوان، کوچک و ظریف است و مردمی که بر او فشار وارد میکنند، قدرتمندند. او را وادار میکنند به شیوهای مخالف عقل و هوشش عمل کند تا جایی که به تدریج هوشمندی او رنگ میبازد و به یک کودن تبدیل میشود. هرقدر کودنتر باشد مقبولتر است.