«سیما سعادت»، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه هم تصریح می کند آمار کودک آزاری بر نوع جسمی آن متمرکز است؛ اما کودک آزاری نوع مهم تری هم دارد که عملا در هیچ آماری ذکر نمی شود. به گفته سعادت، کودک آزاری عاطفی شایع است اما به دلیل آن که پدرها و مادرها در این باره آموزش ندیده اند، متوجه رفتار غلط شان نمی شوند.
گفتگو با سعادت از کودک آزاری آغاز و به لزوم آموزش مهارت خودشناسی برای افراد ختم شد. تاکید چندباره سعادت بر لزوم توسعه آموزش های مهارت های اجتماعی به افراد به عنوان عملی مسئولانه، تأمل برانگیز است.
درباره آمار کودک آزاری در کشور اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد؛ اما آنقدر زیاد است که کمپینی برایش شکل گرفته. شما سال هاست در نقش مشاور خانواده با این موارد روبرو بوده اید و بر اساس معیار علمی و تجربه شخصی تحلیل تان از میزان و نوع کودک آزاری ها چیست؟
– بله، آمار کودک آزاری بسیار زیاد است اما بهتر است ابتدا درباره تعریف کودک آزاری توضیح کوتاهی بدهم و بعد درباره انواع آن صحبت کنم. در مفهوم کودک آزاری فردی که سه یا چهار سال از کودک بزرگ تر است، کودک را مجبور می کند به کاری تن دهد که از نظر روانی و جسمی به ضرر کودک است و این کار خارج از چارچوب قانون قرار دارد. ابتدایی ترین نوع کودک آزاری، نوعی جسمی آن است که معمولا در رسانه ها بیشتر درباره همین نوع از کودک آزاری حرف زده می شود.
– کودک آزاری جسمی در آمارهای اعلام شده بیشتر است؛ اما در واقعیت این طور نیست زیرا مردم اساسا با انواع دیگر کودک آزاری آشنا نیستند؛ برای مثال کمتر پدر و مادری درباره کودک آزاری کلامی و عاطفی اطلاعات دارند. در نتیجه آماری هم در این زمینه وجود ندارد زیرا شکایتی مطرح نمی شود یا مثلا درباره کودک آزاری جنسی با فرهنگی روبرو هستیم که صحبت کردن در این باره را نمی پسندد.
شما در صحبت های تان از کودک آزاری عاطفی به عنوان مهم ترین نوع کودک آزاری یاد کردید؛ نشانه ها و پیامدهای این نوع کودک آزاری چیست؟
– بله، مهم ترینش آزار عاطفی است. اجازه دهید یک واقعیتی را با شما در میان بگذارم. وقتی ما در جلسات گروه درمانی یا مشاوره فردی با افراد بزرگسال صحبت می کنیم و مشکلات شان را واکاوی می کنیم، در بیشتر موارد علل این مشکلات به دوره کودکی این افراد بر می گردد. در کودکی نظام روانی این افراد آسیب دیده است.
رفتارهای پدر و مادرها در خانه که در هر یک از سه شکل مورد اشاره شما مصداق کودک آزاری به شمار می رود چه دلایلی می تواند داشته باشد؟ چه می شود که پدر یا مادر دست به کودک آزاری می زند؟
– کودک آزاری های شدید جسمی و جنسی معمولا به دلیل نوعی اختلال شخصیتی فرد آزار دهنده اتفاق می افتد؛ اما کودک آزاری عاطفی نتیجه نبود آگاهی است. یعنی ممکن است فرد اختلال روانی نداشته باشد و تصور کند خیلی فرزندش را دوست دارد اما عملا عزت نفس فرزندش را تخریب کند. وقتی عزت نفس فرد در کودکی تخریب شود، خیلی زمان می برد تا بتوانیم فرد آسیب دیده را به وضعیت متعادل برسانیم و به مدت ها کار مشاوره ای نیاز دارد.
– بله؛ مثلا پدری که شیشه مصرف می کند، بعد از مصرف مواد مخدر، تعادل روانی ندارد و هر کاری ممکن است از او سر بزند. پس این مصداق بدسرپرستی است. پدرها و مادرهای معتاد، یا کسانی که علائم بیماری های روانی مانند دو قطبی و … را دارند، صلاحیت پدر و مادری ندارند. بچه ها در چنین خانواده هایی مستعد گرایش به اعتیاد و بزه کاری های دیگر هستند و این اتفاق سرنوشت آنها را تغییر می دهد. در خانواده های بدسرپرست مهم ترین مشکل فقدان مهارت حل مسئله است، کودکان همواره در حال تجربه کردن ناکامی هستند و این ناکامی های پیاپی، یک کودک قربانی را تحویل جامعه می دهد.
شما می گویید انواع کودک آزاری ها در خانواده های ایرانی رخ می دهد و در این باره با کمبود آگاهی روبرو هستیم. اگر نهادهای دولتی را کنار بگذاریم، شهروندان در برابر این مسئله مهم اجتماعی چه مسئولیتی دارند؟
– شخصا ممکن است کمی دیدگاهم درباره شیوه مسئولیت پذیری در این باره متفاوت باشد؛ به عقیده من هر کسی ابتدا در برابر خودش مسئولیت دارد. خود شما آیا تعریف دقیق «عزت نفس» را می دانید؟ اگر به عنوان یک روزنامه نگار این تعریف را ندانید، نمی توانید برای حقوق دیگران کاری بکنید. ما باید اول یاد بگیریم چراغ خانه خودمان را روشن نگه داریم. بسیاری از کسانی که فعالیت اجتماعی می کنند و آدم های تحصیلکرده ای هم هستند ممکن است مهارت های اجتماعی را فرا نگرفته باشند.
– ما در تشکل رسش به دنبال آموزش زنان و دختران در حال آسیب و آسیب دیده بودیم؛ نزدیک به سه سال هم دوام آوردیم. تشکل ما به دلیل کمبود منابع مالی کارش متوقف شد زیرا ساختارش هیئتی بود و تشکیلات قدرتمندی نداشتیم که بتواند از نظر مالی خودش را اداره کند؛ اما شخصا کارم را متوقف نکردم و هر هفته آموزش زنان را در پارک بانوان با زنان انجام می دهم تجربه ای است که نشان می دهد اگر ما بتوانیم آموزش دقیق را به طور مستمر دنبال کنیم، می توانیم وضعیت زندگی آدم ها را تغییر دهیم.
این آموزش ها را چهار سال است که با کمترین امکانات دنبال می کنیم؛ اما در بحث تشکل های غیر دولتی عقیده دارم تشکلی می تواند حرکتش مستمر باشد که بتواند خودش را به شکل یک سازمان اداره کند و از مدل خیریه های سنتی پیروی نکند. وجود چنین تشکل هایی می تواند در راستای عمل به مسئولیت اجتماعی نتیجه بخش باشد.
به تجربه آموزش زنان در پارک بانوان اشاره کردید. چهار سال حضور هفتگی در جمع زنان چه نکاتی را به شما نشان داد که اگر قرار باشد پویشی اجتماعی برای آموزش مهارت خودشناسی شکل بگیرد باید آن را در نظر داشته باشد؟
– این تجربه نشان داد آشنایی افراد با مهارت خودشناسی می تواند از بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی پیشگیری کند. نباید این مهارت را دست کم بگیریم.باید معجزه آموزش درست را باور کنیم. به عقیده من آموزش می تواند همان عمل مسئولانه باشد. یک عقیده دیگر هم دارم که شاید برخی از همکارانم آن را قبول نداشته باشند؛ به نظر من از نظر روان شناختی همان قدر که مرد به زن احساس امنیت می دهد، زن محور هیجان است؛ یعنی یک زن شاداب، فعال و سالم می تواند به سایر اعضای خانواده کمک زیادی کند و محور حرکت سالم خانواده باشد. به نظر من باید آموزش ها و توانمندسازی ها از زنان آغاز شود.