بخش اصلی شناخت، در زمان بعد از ازدواج صورت میگیرد. این موضوع، یکی از مشکلات اصلی زندگی زناشویی است و این شناخت تا پایان زندگی افراد هم متوقف نمیشود. ممکن است در مسیر زندگی اتفاقات ناراحت کنندهای پیش بیاید و طبیعی است که فرد تحتتاثیر قرار بگیرد اما غافلگیری و نشان دادن واکنشهای هیجانی اوضاع را پیچیدهتر میکند. در این مورد، شما نیاز به چند قدم برای حل مشکل دارید:
گام اول
قبل از آنکه همسرتان را برای کشف واقعیتهای ممکن کنترل کنید، باید از خود بپرسید: «اگر فهمیدم که چیزی را پنهان کرده، با او چه میکنم؟» همه احتمالاتی که بعد از فهمیدن واقعیت وجود دارد را در ذهن مرور کنید و مسئولیت کاری که میکنید را بپذیرید.
گام دوم
درصورت فهمیدن چنین موضوعی، باید به این فکر کنید که اگر او این کار را تکرار کرد چه میکنم؟ تهدید بدون ضمانت اجرایی، فقط مرزها را از میان میبرد و زندگی را برای هردوطرف آزاردهنده میکند.
گام سوم
در اینکه این موضوع مصداق خیانت یا بیصداقتی است شکی نیست، اما ذهنیت خود شما نسبت به این اتفاق بیش از هرچیزی تعیینکننده است. اینکه چنین موضوعی چقدر میتواند شما را آزار دهد و برایتان چه معنایی را تداعی کند، میتواند سرنوشت رابطه را تعیین کند.
گام چهارم
حق هر فردی است که واقعیت را بداند. اگر موضوعی برای شک وجود داشته باشد و شما برای ثابت کردن آن جلو رفتهاید یا اینکه برای اطمینان او را کنترل کردهاید نمیتوانیم خردهای بگیریم. اما اگر با چند بار کنترل کردن، مطمئن شدهاید موضوع پنهانی در زندگی همسرتان وجود ندارد ولی همچنان ادامه دادهاید، باید گفت بیاعتمادی در شما ریشه دوانده است.
گام پنجم
انسان در عین حال که قابل اطمینان است، قابل اطمینان نیست و اینکه چقدر وعدههای همسرتان امکان تحقق دارد را باید در طول زمان دید. در این موارد معمولا نخستین برخورد این است که «حق نداشتی وارد حریم خصوصی من شوی.» اما همانطور که گفتیم، شما این حق را دارید.
گام ششم
اینکه بعد از فهمیدن موضوع آن را با همسرتان در میان گذاشتهاید، کاملا درست است. ولی قبل از بیان آن، به جای برخوردهای هیجانی باید به این فکر کنید که چه خواستهای را از همسرتان دارید و چه تصمیمی قرار است برای ادامه دادن این رابطه بگیرید.
منبع: سیب سبز