زندگی قراردادی است که تفاوتهای فردی به آن تحمیل میشود و آن چیز بدی نیست. افرادی که با زیباشناسی سر و کار دارند، میگویند آنهایی که متفاوت فکر کرده و با هم به زندگی عشق میورزند، خلاقیتشان بالاست. یک نفر به تنهایی میتواند برای خود آفرینندگی داشته باشد، ولی زمانی که زوجها با هم به توافق میرسند، دلیل میآورند، همبستگی و همدلی دارند، میتوانند زمنیه مساعدی را برای زندگی روزمره خود در آینده رقم بزنند، ولی تحمل هم حدی دارد. اگر زوجها در ارتباطات خود منطق و بحث اقناعی نداشته نباشند به چیزی نخواهند رسید. در واقع تفاوتها به عنوان زخم کوچک روانی باقی میمانند و میتوانند مساله ساز باشند. زوجها باید هر چند وقت یک بار در زندگی خود تغییر و نوآوری داشته باشند. آنها باید عقاید نو و جدید را جایگزین عقاید کهنه کرده و سعی کنند به زندگی روزمره خود صفا دهند. از نظر روانی هم همینطور است. انسان تا پایان عمر خود تغییر و تحول پیدا میکند، یعنی بینش، تفکر و شناختش عمیقتر میشود. بنابراین اگر زوجها با علاقه، بحث اقناعی، استدلال ورزی، بالا رفتن تحمل و صداقت در کنار هم باشند، میتوانند مسائل خود را حل کنند.
پایان یافتن دوران تسلیم سرنوشت
باید زوجها مسائل را از چشمان همسر خود نگاه کنند و با گفتوگو به نتیجه برسند، در غیر این صورت با هم بودنشان تبدیل به بدون هم بودن میشود. به عبارت دیگر این زوجها سرپناهی دارند، اما فکرهایشان جداست. از سوی دیگر، امروزه زوجها در زندگی شهروندی مدرن نمیتوانند همه مسائل خود را حل کنند. آنها باید با افرادی که تجربه داشته و به جایی رسیدهاند، مشورت کنند. بنده ایمان راسخ دارم که دوران تسلیم سرنوشت شدن تمام شده است. امروزه ما مشاوره خانواده، تربیتی، تحصیلی، مسکن و… داریم. زوجها میتوانند با کمک از مشاوران مسائلی را که درگیر آن هستند حل کنند. البته بر اساس فرد گرایی هنوز بسیاری از ایرانیها خودمحور هستند، یعنی همه مسائل را درون خودشان نگه میدارند. به عبارت دیگر روی زخمهای کوچک سرپوش میگذارند، در حالی که زوجهای جوان باید ذهنشان را آماده کرده و با مطالعه و کمک گرفتن مسائل خود را حل کنند. من پیشنهاد میکنم که زوجها داوطلبانه در انجمنهای فامیلی و غیردولتی که با فرهنگ متعالی، همبستگی و همدلی تشکیل شده اند شرکت کنند، چرا که خطر در خود فرو رفتن وجود دارد. در واقع انسان موجودی اجتماعی است. گرچه باید مسائل فردی درون خانواده حل شود، ولی انسانها در مجموع مثل ماهی در آب زندگی میکنند و در اینجا جامعه مطرح است. منتها قرار نیست همه مثل هم باشند و با تفکر انتقادی به هم نگاه نکنند، اما نباید از جامعه هم دور شد. بسیاری از زوجها خودمحور هستند و این خطر جدی است، چون روزی برخی مسائل برجسته میشوند. آنوقت حل کردن آن دیر شده و آنها از هم فاصله میگیرند. البته منظور من طلاق نیست، بلکه مسائل حل نشدهای است که تبدیل به استرس میشوند.
ضرورت گسترش شناخت زوجها
بعضا شاهد هستیم که برخی زوجها توقعات زیادی از هم دارند و این مساله به ویژه زمانی که رنگ مادیات به خود میگیرد برای افراد خستهکننده و تهدیدآمیز میشود. برای مثال ممکن است زنی از شوهرش بخواهد بیشتر کار کند و پول بیشتری در بیاورد و همین مساله باعث خستگی او به دلیل زیاد کار کردن میشود. بنابراین من پیشنهاد میکنم زوجها شناخت همدیگر را در ابعاد مختلف گسترش دهند. منظور شناخت تواناییها، عدم تواناییها و محدودیت هاست. زندگی بی کران نیست. باید زوجها تواناییهای خودشان را بسجند. این تواناییها فرایند زحمت کشیدن را تعریف میکند و ارتباط با رفاه نسبی دارد. جوانان باید آرمان داشته باشند، ولی آرمانی که با واقعیت تطابق داشته باشد. چشم و همچشمی و مقایسه با دیگران در جامعه از خود بیگانه، مصرف گرا و کالازده نقطه عطف درگیری زوجهاست. بنابراین زوجها باید همانطور که دوش تن میگیرند، دوش روان هم بگیرند. باید نیازهای کاذب را از نیازهای ضروری تشخیص دهند. نباید از همسری که تازه زندگی مشترک را شروع کرده بیشتر از حد انتظار داشت. هنر زوجها در این نیست که داشتنها را گسترش دهند، بلکه هنر آنها در این است که با استغنای درونی به زندگی معنا دهند. این مساله بستر مثبت، هیجان و عواطف پایداری را ایجاد میکند. عشق فقط مادی نیست، گرچه نمیتوان نیازهای ضروری را نادیده گرفت، ولی از طرف دیگر لوکس گرایی هم زوجها را دچار اختلاف میکند.
کار کردن برای به دست آوردن پول بیشتر سلامت روانی و بدنی را از بین میبرد. همه چیز غرامت دارد. غرامت نباید سنگین باشد و به قیمت از دست دادن سلامت روانی و آسایش خیال تمام شود. انتظارهای بی مورد با استرس همراه است و زندگی را به جهنم تبدیل میکند. البته در ایران فقط زوجها نیستند، بلکه خانواده آنان هم نقش موثری دارند؛ دیده شده همچنان خانوادههایی به صورت سنتی نظر میدهند. در این بین هم برخی زوجها در مقابل دخل و تصرف خانوادهها کم آورده و درگیر میشوند، یعنی نباید تنها توقعات زوجها را مورد توجه قرار داد، بلکه در مواردی خانوادههای زوجها نیز توقعاتی را ایجاد میکنند. باید سنتها را هم نقد کنیم و چیز بهتری جای آن بگذاریم. در واقع روح زمان چیز جدیدی میطلبد. باید در زندگی زوجها انعطافپذیری باشد تا آنها بتوانند مشکلاتشان را حل کنند، در حالی که زوجها دائما به هم قبض جریمه میدهند و به همسران خود میگویند تو باید این گونه باشی. در واقع برخی مطالبات غیرعقلانی است. زندگی هم هوش و هم شعور میخواهد. من به جوانهایی که برای مشاوره مراجعه میکنند پیشنهاد میدهم در انجمنهای دولتی با رعایت رازداری مسائلشان را مطرح کنند و دیگران هم تجربه و علم خود را به آنها انتقال دهند. در واقع با خردورزی، منطق و عقلانیت است که میتوان مشکلات را حل کرد.
حسن عشایری – پژوهشگر مسائل اجتماعی