یکی از اشکالات بزرگ طب رایج که در واقع ناشی از همان دیدگاه جزءنگر است، بیماری را صرفاً مجموعهای از علائم و نشانهها میداند و چون به ذهن و روان که احاطه کامل بر جسم دارد توجه لازم را ندارد، بیماری را در جسم افراد جستوجو میکند.
اما در طب سنتی و اسلامی که دیدگاه کلنگر حاکم است، علت ایجادکننده بیماریها با تشخیص مزاج فرد میسر میشود مثلاً وقتی میگویند فردی که تومور مغزی دارد دچار غلبه یکی از اخلاط 4گانه شده، به این معناست که علاوه بر درمان تومور، مزاج او نیز باید اصلاح شود تا بیماری عود نکند.
از سوی دیگر بسیاری از علائم مانند درد، تب، سرفه، تغییرات فشار خون، آکنه، آنمی و … از واکنشهای دفاعی سیستم حاکم بر بدن هستند لذا اگر پزشک بخواهد با یک داروی ضد سرفه به جنگ با سرفه بیمار برود و همزمان به کمک یک تببر و مسکّن به مبارزه با تب و درد بیمار اقدام کند، مرتکب خطای بزرگی میشود چرا که با این کار به مکانیزم دفاعی بدن میگوید که اشتباه کرده که علائم درد، تب، سرفه و… را به وجود آورده است!
بالا رفتن دمای بدن در مواجهه با عفونت، یک واکنش دفاعی است که منجر به کاهش میزان تکثیر باکتری میشود همچنین با سرفه، بخشی از سموم بدن از طریق ریه به بیرون ریخته میشود و نیز درد گرفتن عضلات و مفاصل باعث میشود تا بیمار مجبور به استراحت شده، انرژی وی حفظ شود در صورتیکه استفاده از مسکّن باعث میشود تا بیمار به فعالیت بیشتری بپردازد, اوضاع او بدتر از قبل میشود.
درمان علائم ظاهری با داروهای مسکّن که در طب رایج معمول است نه تنها علت بیماری را درمان نمیکند بلکه حکم نابود کردن پستچی یا قاصدی را دارد که خبرهای مهمی از اوضاع نابسامان داخل بدن میآورد در حالی که عامل واقعی بیماری هنوز در بدن وجود دارد و مشغول تخریب است.
به عبارت دیگر مثل این است که منزل ما در حال سوختن و خراب شدن باشد و زنگ خطر ساختمان به کار افتاده ولی ما به جای خاموش کردن آتش و جلوگیری از خرابی، زنگ خطر را خاموش کرده و حوادث داخل خانه را به حال خود رها سازیم.
در رساله عروه الوثقی نیز آمده است: «مستحب است بیمار در نوشیدن و مصرف دارو و مراجعه به پزشک شتاب نورزد مگر در صورت یأس از خوب شدن بدون دارو و مراجعه به پزشک …»
احادیث بسیاری در رابطه با حفظ حیات و نگهداری از جسم و روح انسان آمده و این احادیث نشان میدهد که افراد باید بسیار به جسم و روح خود توجه زیاد داشته باشند و به هیچ عنوان چنین نتیجهای حاصل نمیشود که نسبت به بیماری بیتوجه باشیم، درمان را به تأخیر بیندازیم بلکه به نظر میرسد منظور برخی از روایات این است که نباید در همان برخورد اول با بیماری از دارو استفاده کنیم.
بقراط میگوید:« پزشک باید در درمان بیماران و حسن تدبیر آنان چه با غذا و چه با دارو بکوشد.» در کلام بسیاری از بزرگان در درمان بیماری، استفاده از غذا را بر دارو مقدم داشته است؛ زکریای رازی نیز میگوید: «اگر پزشک بتواند بیمار را با غذا درمان کند نه دارو، حکیمی موفق و سعادتمند است.» رازی کتابی در زمینه تغذیه دارد با عنوان «منافع الاغذیه و مضارها» که از شاهکارهای بزرگ غذادرمانی بوده و در آن در مورد خواص و منافع و ضرر و زیان و موارد مصرف انواع مواد غذایی در طی سلامت و بیماری بحث کرده است.
در طب سنتی اسلامی بر اهمیت نقش غذاها و خوراکیهای مفید در درمان بیماران تاکید دارد و غذای مناسب برای مزاج بیمار را به وی توصیه میکنند اما در سیستم طب نوین غربی، برای آموزش رژیمهای غذایی و دخالت دادن غذا در امر درمان، جایگاه مهمی وجود ندارد و آن مقدار جزئی را هم که در دانشکدههای پزشکی آموزش میدهند، بیشتر درمورد پرهیز است.
مثلا در فلان بیماری چه غذایی نباید خورده شود یا مثلاً میگویند که بیمار مبتلا به فشارخون، نمک نخورد یا بیمار مبتلا به دیابت، مواد قندی مصرف نکند و … و کمتر بحث میشود که چه غذاهایی باید مصرف شود تا بیماریها درمان شوند.