– خیلیها با باور خودشان برای کودکان بیان میکنند که مرگ، سفری کوتاه است که بازگشت دارد و با این کار سعی در تسلی دادن کودک میکنند ولی کودکان چنین چیزی را تصور نمیکنند چون تفکر انتزاعی در کودکان هنوز ایجاد نشده است! کودکان از 9 تا 11سالگی به رشد انتزاعی میرسند. یعنی استدلال و منطق و… در آنها ایجاد شده و به باور میرسد. چگونه میتوان چیزی که برای کودک معنا و مفهومی ندارد را توضیح داد؟ تلاش برای توضیح موضوع و پدیده مرگ کار سخت و پیچیدهای نیست. باید به زبان ساده و کودکانه اما روان و بدون ابهام فقدان و مرگ عزیزان را مطرح کرد.
– بهدلیل ناآشنا بودن با مفهوم مرگ ممکن است شاهد باشیم که کودکان در مواجهه با این خبر همچنان خودشان را سرگرم بازیهای معمولی و روزمره خود کرده و خیلی عادی با این قضیه برخورد کنند، چون چیزی بهعنوان مرگ برای آنها معنی و مفهومی ندارد. بیشتر کودکان تا قبل از 9سالگی برخوردهای اینچنینی دارند. اطرافیان باید توجه داشته باشند که در این زمانها نباید بچهها را بهشدت و محکم در آغوش کشید چون کودک در این زمان دچار بهت و حیرت میشود و این حرکات مفهومی برایش نداشته و بیشتر گیجکننده و ترسآور خواهد بود.
– پدر و مادر و اطرافیان باید با صحبت کردن و پاسخ به سوالات او، امنیت کودک را تضمین کنند. در این زمان و بعد از آن است که با سوالاتی ناشی از نگرانی روبهرو میشوید ازقبیل اینکه: بابا چرا موهایت سفید شده؟ مامان چرا درد داری؟ و…
– باید به کودکان احساس امنیت داد. پدر و مادر باید به بچهها بگویند: «نگران نباشید ما تا آخر و همیشه پیش شما هستیم. ما قرار نیست برویم. ما همیشه در کنارتان هستیم.» این امنیت برای بچهها خیلی مهم است چون با شنیدن آن حس خوبی پیدا میکنند.
در صورت قرار گرفتن در چنین مواردی باید تلاش کنیم تا مرگ را از آنچه هست مبهمتر نشان ندهیم. بچهها اصلا حوصله توضیحات خیالی، فلسفی و انتزاعی ما را ندارند. باید مرگ را با کلمات ساده، روان و در حد فهم او توضیح دهیم؛ «رفت، ما را ترک کرد، خدا انسانهای خوب را با خودش میبرد، پیش خداست، نفس میکشد، غذا میخورد و آرام هست و نگران نباش.» جملات کوتاه و امیدوارکنندهای است که میتواند کودک را قانع و آرام کند.
– توجه به این نکته مهم است که بچهها از خاک و هر چیزی که زیر خاک باشد، میترسند چون فکر میکنند که آنجا جای بد و خطرناکی است و دیگر نمیتوان نفس کشید، غذا خورد و… و بههمین دلیل جای بدی است. بچهها نباید فکر کنند که عزیزانشان زیر خاک دارند عذاب میکشند چون راه نفس کشیدن ندارند. بههمین دلیل تا قبل از 9سالگی، اصلا لزومی ندارد که بچهها در مراسم خاکسپاری و ترحیم حضور داشته باشند چون این صحنهها برایشان ترس و اضطراب جدایی ایجاد میکند.
– بزرگترها و اطرافیان باید مواظب کلماتی که استفاده میکنند، باشند. مثلا اینکه بگوییم: «به خاطر تو از خودش گذشت، همه عمرش را به پای تو گذاشت، تو باید درسهایت را خوب میخواندی و…» باعث میشود کودکان تصور کنند که در خانواده اضافه هستند یا اینکه در مرگ عزیزان مقصر بودهاند.
پس از این اتفاقات بهخصوص اینکه برای پدر و مادر یا خواهر و برادر کودک پی آمده باشد، نباید به کودکان مسئولیتهای سنگین و بیشتر از سن و سالشان بدهیم حتی با گفتن جملاتی مانند اینکه: حالا تو مرد خانه هستی، تو باید جای برادرت را پر کنی و… بلکه کودکی همچنان ادامه دارد و نباید زودتر از سن خودشان بزرگشان کنیم.
-خاطرات بد فرد در گذشته را برای کودکان بازگو نکنیم. خاطراتی مثل بیماریها، سختیها، ناراحتیها و… چون بچهها با شنیدن این موارد احساس گناه و تقصیر میکنند.
نشانهها و یادگاریها را از دسترس و دید کودکان خارج نکنیم چون این اتفاق باعث میشود که کودکان دچار حس بیمهری شوند. برای آنها آلبوم عکسی از فرد درگذشته تهیه کنید و یادگاریهای او را کنارش قرار دهید تا با دیدن آنها عزیز از دست رفته را به یاد بیاورد و آرام شود. کودکان به سبک خودشان سوگواری میکنند و نباید به کاری مجبورشان کرد.
منبع: مجله سیب سبز