کنجکاو شدم بفهمم آیا در عصر تکنولوژی و اطلاعات، هنوز هم هستند آدمهایی که به وعده پیشگویی آینده و شکستن طلسم زندگیشان اختیار از کف بدهند، دست در دست فالگیرهای غیبنما بگذارند، چشمانشان را ببندند و گوش جان به وردهایی بسپارند که از زبان خانم فالگیر بیرون میآید. بعد هم دستی در جیب مبارک کرده و مبلغی را با رضایت تمام در دستان خانم فالگیر قرار دهند؟ پاسخ مثبت بود، بله. هنوز هم هستند مردمانی که دل به این پیشگوییها میبندند. البته مطمئنا همه ما یک بار برای شنیدن حرفهای فالگیرها وسوسه شدهایم، اما آیا واقعا این افراد راست میگویند؟
چند روز بعد با هدف تهیه گزارش به همان جا رفتم و دیدم دو زن فالگیر همان جا نشسته و در راه کمک به آینده خلق، جهد میکردند! جلو رفتم تا ببینم چه چیزی از کارشان دستگیرم میشود، اما آنقدر با شعبده کارشان را انجام میدادند که نمیشد به سر درونشان پی برد.
ـ سلام خانم.
ـ سلام دختر جان، بیا بنشین فالت را بگیرم. بیا ببینم آیندهات چیست.
ـ ممنون، راستش من برای فال گرفتن نیامدهام. دانشجو هستم و دارم تحقیقی را درباره کار شما انجام میدهم. میخواهم اگر بشود چند تا سوال بپرسم.
ـ باشه دخترجان، بیا بپرس؛ ولی اول بگذار فالت را بگیرم. بعد برویم سر سوالات.
به اجبار دستم را در دستش گذاشت تا ببینم برایم چه چیزی در چنته دارد. گفت 5000 تومان بده تا شروع کنم!
5000 تومانی را که میگیرد، شروع میکند به گفتن رازهای مگو!
ـ دلت پاک است، دختر مهربانی هستی ولی سادهای. البته اگر بخواهی زرنگی کنی، هیچ کس حریفت نمیشود. یک مادر و پسر طلسمت کردهاند. تا طلسمشان را نشکنی، در زندگیت موفق نمیشوی. حالا بگذار امتحان کنم ببینم میتوانم طلسمت را بشکنم. اگر شکستم زندگیات خوب میشود. به همهجا میرسی، ولی شیرینی من یادت نرود.
نخ بافتنی قرمز رنگ گره زدهای را همراه لوح کوچکی که رویش وردی نوشته بود، در دستم گذاشت و خواست دستم را مشت کنم. بعد هم شروع کرد به خواندن وردهایی و خواست من هم آنها را تکرار کنم. بعد از چند بار خواندن وردها، طبق گفتهاش دستم را باز کردم و در کمال تعجب دیدم گره باز شده است. با خودم گفتم، پس فالگیرها شعبده هم میدانند. دوباره شروع کرد: اگر میخوای طلسمت را بشکنم، پولی بگذار در دستم تا برایش دعا بخوانم. بعد هم پول را بگذار در کیفت و خرجش نکن. به کسی هم نده، اما یک شب برو قبرستان و با زعفران و یک تار موی گربه، بالاسر یکی دفنش کن. یاد فیلمهای ژانر وحشت افتادم که فالگیرها میآیند و با شمایل جادوگرها ورد میخوانند و کارهای عجیب و غریب انجام میدهند. خلاصه پول را کف دستش گذاشتم. آن را در مشتش مچاله و باز هم شروع کرد به ورد خواندن، اما در کمال تعجب دستش را که باز کرد، پول غیب شده بود. مطمئن شدم کاسهای زیر نیمکاسه است و این زنها با اسم فالگیری، چه پولهایی که به جیب میزنند.
گفت: خدا خیلی دوستت دارد. ببین پولت رفت در راه خدا. موکلم پولت را برد تا مشکلت حل بشود.
در پاسخش گفتم: مگر خدا برای حل مشکلم به پول احتیاج دارد؟
دو طرف دستش را گاز گرفت و گفت: دیگر از اون پول حرفی نزن که وضعیتت بد میشود.
فالهایی که 50 هزار تومان آب میخورد
نکته جالب توجه این که برخی مردم واقعا به فال و فالگیری دل میبندند و میگویند بعضا پیشگوییهای فالگیرها برایشان درست از آب درآمده است، به طوری که خودشان هم باور نمیکردند. گویی این افراد از شنیدن آرزوهایشان از زبان فالگیر حس خوبی مییابند.مریم دختر جوانی است که برای دانستن آیندهاش به فال قهوه و تاروت تمایل زیادی دارد و میگوید برای هر فال 30 تا 50 هزار تومان میپردازد.
او میگوید: خیلی از چیزهایی که فالگیرها به من میگویند، درست است. من خودم واقعا به فال اعتقاد دارم و قبول دارم واقعا حقیقت را میگویند. البته بین فالگیرها کسانی هم هستند که فقط برای پول کار میکنند و برای رسیدن به پول دروغ میگویند. با این حال خودم هر زمان به مشکلی برمیخورم یا درباره کاری دو دل میشوم از نتیجه فال کمک میگیرم.
فالهایی صرفا برای سرگرمی
برخی از مردم فقط برای سرگرمی نزد فالگیرها میروند و گوش جان به حرفهای فالگیرهایی میسپارند که با همه ادعایشان برای دانستن آینده و باز کردن گرههای کور زندگی، در زندگیهای خودشان هم ماندهاند و برای 2000 تومان کمتر یا بیشتر هزار قسم و آیه میخورند.
نگار 24 سالش است و برای سرگرمی یک بار فال قهوه گرفته و درباره تجربهاش میگوید: به نظر من این کار صرفا جنبه سرگرمی دارد. فکر میکنم این افراد میتوانند برخی موضوعات را حدس بزنند، اما در کل به نظر من گاهی آنقدر حرفهایشان را در ذهنمان تکرار میکنیم که درست از آب درمیآیند و اتفاق میافتند. البته این موضوع همیشه هم صادق نیست.
حال با همه این حرفها باز هم سوال اصلی بر سر جای خودش باقی میماند، آیا واقعا فالگیرها راست میگویند؟ فالگیرهایی که در گرمای تابستان در آفتاب داغ مینشینند یا در اتاقهایی تاریک با فنجانهای قهوه، کارتهای تاروت و هزار و یک مهره و لوح و تسبیح میخواهند در کار خدا دخالت کنند. قضاوت با خود شماست.
استرسهایی که فالگیرها به جانمان میاندازند
الهام، دختر جوان دیگری است که چند سال پیش بهواسطه یکی از دوستانش، نزد فالگیری رفته تا از آیندهاش مطلع شود، اما هنوز هم که به یاد حرفهای زن فالگیر میافتد، تمام وجودش را استرس میگیرد. او میگوید: یادم میآید این زن فالگیر آنقدر اتفاقات بدی را برایم پیشبینی کرد که تا چند وقت استرس داشتم و هنوز هم که به یاد حرفهایش میافتم، نگران میشوم. طبق حرفهای او یا کسی قرار بود در زندگیام از بین برود یا به من خیانت کند.
حس خوب اطلاع از آینده
یکی دیگر از زنانی که علاقه زیادی به فال گرفتن دارد، رویاست که در این باره میگوید: هر بار این کار را انجام دادم، تاچند روز واقعا حس خوب و حال خوبی دارم. چون خیلی دوست دارم بدانم در آیندهام قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. بار اولی که برای فال گرفتن رفتم، خیلی چیزها گفت و تقریبا حرفهایش درست بود.
او معتقد است حرفهایی که فالگیرها میزنند، اتفاق میافتد. خودش این موضوع را تجربه کرده و میگوید: حرفهایی که خانم فالگیر به من زد، در دو ماه اتفاق افتادند. من به حرفهای آن فالگیر فکر میکردم و یادم میآمد این اتفاقات را پیشبینی کرده بود. خیلی چیزها گفت که کاملا درست بود.
رویا صحبتش را پی میگیرد و میگوید: به نظر من فال گرفتن برای خیلی از خانمها به نوعی تفریح تبدیل شده، هرچند من خودم به فال اعتقاد دارم، اما نه به هر فالگیری. این روزها جوانان میخواهند بدانند در آینده چه اتفاقاتی برایشان میافتد، به همین دلیل هم به سمت فال و فالگیری میروند.