غلامرضا بافتی با بیان این ادعا که میتوان بحرانهای زندگی زناشویی و آمار بالای طلاق در بین جوانان را ناشی از تربیت دوران کودکی دانست، اظهار کرد: باید به جای جداسازی اسباببازیهای کودکان به آنها آموزش داد و برایشان فرهنگسازی کرد.
بافتی با تاکید بر اینکه باید برای دختران و پسران در بستر سالم و اسلامی، فرهنگ مناسبی برای شناخت از هم بنا کرد ادامه داد: زمانی که زنان و مردان نسبت به یکدیگر دید منفی داشه باشند، قطعا در چنین جامعهای بازیها نیز دخترانه و پسرانه میشود.
وی با بیان اینکه از حدود دهه 80 و 90 میلادی در کشورهای صنعتی رواشناسی تربیتی بسیار جدی گرفته شده است افزود: در حال حاضر نیز این شاخه محبوبترین و پرکاربردترین شاخه از رشته روانشناسی در کشورهای صنعتی است. روانشناسان در این کشورها در کلیه بازیها، داستانها و قصههایی که برای کودکان هستند، اصلاح و بازبینیهای لازم را انجام دادهاند. برای مثال در اغلب داستانهای نوشته شده توسط هانس کریستین اندرسن آسیبهایی برای شخصیتهای داستان دیده میشود. مانند داستان دختر کبریت فروش که به نظر میرسد میتواند کودکان را آزرده خاطر کند.
بافتی در ادامه با اشاره به اینکه عدهای معتقدند این داستانها و بازی ها ابزارهایی حقیقی هستند که میتوانند با تاثیرگذاری روی کودکان آنها را برای روبهرو شدن با واقعیات دوران بزرگسالی آماده کرد ادامه داد: معمولا کسانی که معتقدند باید کودکان را برای بزرگسالی آماده کرد، در مقابل کسانی که میگویند باید به کودکان فرصت بیشتری داده شود، موفقتر عمل میکنند.
این روانشناس با اشاره به اینکه در ایران مانند نیز همانند فضای جهانی، آموزشها به این سمت میرود که کودکان برای بزرگسالی آماده شوند تصریح کرد: همچنین عروسکهایی که معلولیت را نشان میدهند و در حال حاضر در کشورهای دیگر تولید و عرضه می شوند، میتوانند کودکان را برای این بخش آماده کنند. در حال حاضر ما بزرگسالانی داریم که با دیدن معلولان به آنها خیره میشوند و یا اینکه احساس ترحم و دلسوزی پیدا میکنند. اما اگر در کنار ورود این اسباببازیها آموزشهایی هم داده شود، کارکرد آنها مثبت خواهد بود.
وی با اشاره به اهمیت آموزش های مکمل در کنار ارائه اسباب بازی های آموزشی به کودکان تصریح کرد: ممکن است خود تولیدکنندگان عروسکهای معلول آموزشهایی را به شکل صحبتهای از پیش ضبط شده درباره نوع معلولیت و سایر توانمندیهای افرادی که این نوع معلولیت را داشتند ارائه دهند. اما اگر این آموزشها در این عروسکها وجود ندارد، بهتر است آموزشها به این سمت برود که کودکی که این عروسکها را در اختیار دارد به جای دلسوزی با نوابغی آشنا شود که این نوع معلولیتها را داشتهاند، اما توانستهاند توانمندیهایشان را در جای دیگری بروز دهند.
این روانشناس با انتقاد از میزان پایین پذیرش معلولان در جامعه ایران تصریح کرد: در ابتدا ممکن است نسبت به پذیرش و خرید چنین عروسک هایی مقاومت هایی در بین خانوادهها وجود داشته باشد اما اگر در کنار عرضه این محصولات نگاه سازنده وجود داشته باشد تقاضا در بین خانواده ها ایجاد خواهد شد.
وی با ابراز امیدواری از اینکه در حال حاضر بیشتر خانوادههای ایرانی به این سمت میروند که سطح سواد کودکانشان را تا حد ممکن ارتقا دهند، ادامه داد: اگر به خانوادهها این مساله قبولانده شود که این محصولات میتوانند در ابعاد روانی، ارتباطی، اجتماعی، اخلاقی و یا به طور کلی در رشد هوش هیجانی و عاطفی تاثیر مثبتی داشته باشند، برای چنین محصولاتی بازار خوبی در کشور ایجاد خواهد شد.
این کارشناس ارشد روانشناسی در ادامه افزود: خانواده ها باید در انتخاب اسباببازیها به طور مستقیم اعمال نظر کنند، زیرا کودکان بعد از سن 11 سالگی ذهنیت انتزاعی پیدا میکنند. برای مثال مفهوم معلولیت، مفهومی انتزاعی است ولی کودک تنها شکل ظاهری آن را میبیند و این فرآیند را با تمام ابعاد آن به درستی درک نمیکند، بنابراین خانوادهها باید براساس آگاهی خودشان برای کودکان دست به انتخاب بزنند.