این وقتهاست که افسردگی گریبانمان را میگیرد و خستهتر میشویم. اما وقتی چند سال کار کردهایم و به نظر خودمان بخوبی تلاش کردهایم باید این نبود موفقیت یا کم بودن موفقیت علت خاصی داشته باشد. دلایلی که معمولاً از کنارشان ساده میگذریم یا فکر میکنیم در روند کارمان بیتأثیرند:
افرادی که اعتماد به نفس کمتری دارند و باور ندارند که موفق میشوند چندان هم به موفقیت دست پیدا نمیکنند. اگر در ابتدای هر پروژهای باور نداشته باشید که موفق میشوید احتمال موفقیت تان حتماً کمتر خواهد شد.
بزرگ کردن مشکلات و توجه نکردن به نکات مثبت کار هم میتواند دلیل موفق نشدنتان باشد. گاهی مشکلات کاری باعث پیشرفت میشوند. به جای بزرگ کردن مشکلات و عصبانی شدن از آنها دنبال راهی باشید که از آنها در راه موفقیتتان استفاده کنید.
هدفهای کوچک و کوتاه مدت خوب هستند اما باید اهداف بلند مدت و بزرگتری هم داشته باشید که برایشان تلاش کنید. این کار باعث میشود در تکرار و روزمرگی گیر نیفتید و تلاش تان را بیشتر کنید.
منتظر نباشید موقعیتهای خوب سراغتان بیاید. خودتان موقعیتهای خوب کاری را پیدا کنید و برای به دست آوردنشان تلاش کنید. منتظر نشستن، وقت تلف کردن است که همان هم یکی از دلایل کمتر موفق بودن شماست.
اگر از کسانی هستید که حواستان زیاد پرت میشود احتمال اینکه کمتر از حد انتظار موفق شوید بسیار زیاد است. حواس پرتی تمرکز شما را کم میکند و نمیتوانید تصمیمهای درست بگیرید یا به موقع کاری که لازم است انجام دهید. باید عواملی که باعث پرت شدن حواستان میشوند از خودتان دور کنید.
ترسیدن هم از آن مسائلی است که نمیگذارد شما به آنچه در ذهن دارید برسید؛ چون این حس قدرتمند جلوی هر کار جدید و اقدام مهمی را میگیرد. با ترس هایتان روبه رو شوید و به بهترین شیوه با آنها برخورد کنید تا مانع رؤیاها و اهداف تان نشوند.
اگر مسأله ناخوشایندی مثل شکست یا دعوا با همکاران و… در کار پیش آمده نباید مدتها به آن فکر کنید. اگر نتوانید از این مسائل عبور کنید انرژی زیادی از شما میگیرد و به جای اینکه به موفقیت و کارهایتان فکر کنید ذهن تان درگیر این مسائل باقی میماند و همین مانع موفقیت میشود.
پیچیده کردن یکی دیگر از عوامل کمتر موفق شدن یا عدم موفقیت است. مسائل کاری را آنطور که هستند ببینید و بیش از حد برای خودتان و دیگران پیچیده نکنید.