بودن در جمع افراد مثبت اندیش، چقدر متفاوت از زمانی است که گرفتار افراد منفی گرا میشویم! چه کسی دلش نمیخواهد اطرافیانش، اعضای خانواده و دوستانش، همگی افراد مثبت اندیشی باشند و همیشه نیمهی پُر لیوان را در رابطهی با او ببینند؟ اما خودِ ما چه؟ آیا همان آدمهای مثبت اندیشی هستیم که از دیگران توقع داریم؟
از پسِ کارهای سخت برمیآیم
آدمهای مثبتاندیش دوست دارند به چالش کشیده شوند. آنها میفهمند که بدون چالش، رشدی وجود نخواهد داشت. افراد مثبت اندیش از سختیها استقبال میکنند و بهدنبال راههایی برای غلبه بر آنها هستند. در مقابل، افراد منفینگر همیشه بهدنبال راههای راحت و میانبُر هستند. آنها موانع را بلا میدانند، چون موانع، احتمال شکست را افزایش میدهند. برای آدمهای منفینگر، روزهای سخت زندگی سازنده نیستند، بلکه شکننده هستند.
همیشه بیشترین تلاشم را میکنم
آدمهای مثبت اندیش بهجای اوضاع، روی تلاش برای موفقیت تمرکز میکنند. آنها میدانند که چیزهای زیادی وجود دارند که از کنترل آنها خارج هستند، اما تلاش اینطور نیست. مثبت اندیشها در هر شرایطی بیشترین تلاششان را میکنند، حتی اگر زیاد هم نباشد. افراد منفینگر «هلو برو تو گلو» را دوست دارند! اگر قرار باشد تلاشی بکنند، باور دارند که کار چندانی از دستشان برنمیآید و زود تسلیم میشوند. چنین آدمهایی وقتی حس میکنند دیگران آنها را زیر نظر دارند، احتمال بیشتری دارد که تلاش خود را زیاد کنند.
فلانی آدمِ الهامبخشی است!
مثبتاندیشها از موفقیت دیگران الهام میگیرند، آنها افراد پیشرو در زندگی را میبینند و از خودشان میپرسند: «چه چیزی میتوانم از او بیاموزم؟» منفینگرها به موفقیت دیگران حسادت و آن را برای خودشان تهدید تلقی میکنند. برای آدمهای منفینگر، موفقیت دیگران، یعنی شکست خودشان.
چه کارهایی را میتوانم بهتر انجام بدهم؟
آدمهای مثبتاندیش از بازخورد استقبال میکنند. آنها نسبت به یادگیری هر چیزی که مجموعهی مهارتهایشان را تقویت کند با روی گشاده برخورد میکنند، چون همیشه میخواهند بهتر شوند. منفینگرها وقتی بازخوردی دریافت یا فردی رفتار آنها را تصحیح میکند، احساس بیاحترامی میکنند. آنها بازخورد را بهجای آنکه ابزاری برای بهبود ببینند، نشانهی ناشایستگی خود تفسیر میکنند.
روی هر چیز تمرکز کنم، به آن قدرت میدهم
آدمهای مثبت اندیش روی چیزهایی تمرکز میکنند که میتوانند کنترلشان کنند. آنها میدانند که رضایتشان در گرو نحوهی واکنششان به اتفاقات است. مثبتاندیشها باور دارند به آنچه روی آن متمرکز هستند قدرت میدهند، بنابراین خردمندانه از آن استفاده میکنند. منفینگرها تمرکز خود را به چیزهایی معطوف میکنند که نمیتوانند کنترل کنند. برای مثال، گفتوگوهای مربوط به گذشته را دوباره از نظر میگذرانند، خود را بهخاطر اشتباهات گذشته سرزنش میکنند و به ترسشان از آینده اجازه میدهند تا آنها را در مسیر امروز متوقف کند.
همه میتوانند تغییر کنند
افراد مثبت اندیش میدانند تنها چیزی که تغییر نمیکند، خودِ تغییر است. آنها عقیده دارند که میتوانند تغییر کنند و دیگران هم میتوانند تغییر کنند. منفینگرها عقیده دارند که آدمها شخصیت ثابتی دارند؛ در نتیجه تلاشی برای بهبودی نمیکنند، چون با خود فکر میکنند: «فایدهاش چیست؟» علاوهبراین، منفینگرها به دیگران هم اجازهی تغییر نمیدهند. وقتی آدم منفینگر روی چیزی برچسب میزند، دیگر نمیتواند آن را طور دیگری ببیند.
هنوز چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیرم
مثبتاندیشها عاشق یادگیری هستند. آنها میدانند که اطلاعات در مسیر تکامل است، و آنچه ۱۰ سال پیش عمل میکرد، چهبسا امروز اثری نداشته باشد. منفینگرها عقیده دارند که همهچیز را میدانند، و اگر اطلاعات جدید با آنچه از قبل میدانستند تناقضی داشته باشد، بعید است آن را بپذیرند. آنها بیش از آنکه تشخیص بدهند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، به گویندهی آن توجه میکنند.
باید کار بزرگی انجام دهم!
فرد مثبت اندیش از بلندپروازی نمیترسد. در مقابل، آدم منفینگر نهتنها تفکر کوچکی دارد، بلکه سعی میکند دیگران را هم قانع کند که رؤیاها و آرزوهایشان دستنیافتنی هستند.
کار خوب دیگران را تحسین میکنم
آدمهای مثبت اندیش دوست دارند مثبت اندیشی را گسترش دهند. وقتی دیگران کار خوبی میکنند، مثبتاندیشها به آن توجه و سریعا آنها را تحسین میکنند. افراد منفینگر میگویند: «چرا برای کاری که او حتما باید آن را خوب انجام بدهد، تشویقش کنم؟» آنچه منفینگرها از درکش عاجز هستند، این است که تشویق و تحسین اهمیتی ندارد، بلکه این توجه به دیگران است که اهمیت دارد. یک تشویق و تحسین ساده میتواند باعث تقویت و بهبود روابط شود و برای انجام بهتر و بهتر کارش به فرد انگیزه بدهد. مثبتاندیشها تأثیر و قدرت کلمات را دست کم نمیگیرند.
شکست جزئی از یادگیری است
افراد مثبت اندیش، شکست را فرصتی میبینند برای یادگیری و بهتر شدن. آنها میدانند که شکست فقط یک اتفاق است و هویت فردی آنها را تعریف نمیکند. آدمهای منفینگر، بعد از شکست کاملا از پا درمیآیند، چون به شکست اجازه میدهند هویت فردی آنها را تعریف کند. آنها نمیفهمند که شکست جزئی از فرایند یادگیری و رشد است.