بهترین سن برای عاشق شدن چه زمانی است؟ شاید سوال بیهوده ای باشد زیرا عاشق شدن تحت کنترل ما نیست اما هدف از این مقاله شناخت روحیات و شخصیت خود در سنین مختلف می باشد تا متوجه شویم که آیا احساساتمان صحیح و ماندگار است یا حالتی زودگذر. این مقاله را تا انتها مقاله کنید و خودتان را بهتر بشناسید.
۷ تا ۱۴ سالگی؛ احساسات را میشناسیم
در این سنین ما شروع به ربط دادن مسائل مختلف به احساساتمان میکنیم؛ یعنی بهشکل خودآگاه متوجه میشویم هر مسئلهای ممکن است چه تاثیر روانی بر ما بگذارد و باعث بروز چه احساساتی شود. ضمن این که در همین سن، دندانهای شیری میافتد و تغییرات جسمی مربوط به بلوغ آغاز میشود. اندازه غده تالاموس به تدریج کاهش مییابد و ما براساس کدهای اجتماعیِ محیطی که در آن متولد شده و رشد کرده ایم به درک بهتری از قابل قبول یا غیرقابل قبول بودنِ مفاهیم میرسیم. کودک یاد میگیرد که دنیای درونش را شکل و به آن سرو سامان بدهد. این دنیای درونی، شامل تعریفی که فرد از «قهرمان» دارد، درک و دریافت او از خطرات جهان و ایجاد یک تخیل قوی میشود.
۱۴ تا ۲۱ سالگی؛ جنس مخالف را کشف میکنیم
در این مرحله، ما به شکل تازهای درباره خودمان کنجکاو میشویم، رابطه جدیدی با زندگی پیدا میکنیم و راجع به خودمان آگاهتر میشویم. آشنایی با علم و هنر شامل موسیقی، نقاشی، ادبیات و ایجاد روابط با دیگران بر پایههای جدید، باعث میشود گستره عواطف مان در همه جهات توسعه یابد. جنس مخالف را «کشف» میکنیم؛ به این درک میرسیم که جنس مخالف برای مان تمایلات و انگیزههای خاصی با خود به همراه دارد و این انگیزهها به تمایلاتی محوری تبدیل میشود. به دلیل شکل گیری احساسات جدید، بسیاری از افراد در این سنین درباره روابط موجود در زندگی شان یا باورهایی که با آن بزرگ شدهاند دچار تردید میشوند. همراه با حس استقلالی که در ۲۱ سالگی ایجاد میشود، در پایان این دوره انتظار میرود فرد مسیر زندگی خود را پیدا کرده یا دست کم این پرسش برایش مطرح شده باشد که مسیر زندگی اش چه مسیری خواهد بود.
۲۱ تا ۲۸ سالگی؛ خودمان را پیدا میکنیم
در این مرحله اصلاح و بازآرایی افکار و احساسات شکل میگیرد و ما برای ورود به مرحله بزرگ سالی آماده میشویم. حالا زیرساختهای شخصیت اجتماعی ما شامل مدرک تحصیلی، جایگاه شغلی، میزان درآمد و… ساخته شده و روابط جدیدی وارد زندگی مان شده است و ما انرژی زیاد و امید فراوانی برای ساختن آینده داریم. همزمان، به درک و بصیرت میرسیم و به اهمیت مدارا و سازگاری در روابط با دیگران که به نفع هردوطرف باشد و احساس استقلال دوطرف نیز از بین نرود پی میبریم. همچنین در این مرحله مشکلاتی که در دوران کودکی داشته ایم آثار خود را بروز میدهند و ما- گاهی حتی بدون این که متوجه شویم- با مشکلات و چالشهایی دست و پنجه نرم میکنیم که سالها با آنها همراه بوده ایم. این مشکلات و چالشها معمولا درپی نحوه هدایت و مدیریت روابط مان با افراد بروز میکند و هرچند ما را با چالش مواجه میکند اما زمینهای برای رشد فردی ما نیز فراهم میسازد.
۲۸ تا ۳۵ سالگی؛ خلاقیتمان شکوفا میشود
با گذشت سال ها، تغییراتی که بدن و روح و جسممان تجربه میکند، کمتر و کمتر به چشم میآید اما همچنان وجود دارد. بیشتر افراد در این مرحله خلاقیت بیشتری نسبت به مراحل قبلی زندگی از خود بروز میدهند و محققان و مخترعان معمولا در این سنین به اوج خلاقیت و اکتشافات خود میرسند. بسیاری از معلمان فکر و اخلاق بشریت در طول تاریخ، در این سنین به حقایق بزرگ رسیدهاند. محققان میگویند دلیل این موضوع این است که مغز ما حول و حوش ۳۵ سالگی به اوج فعالیت خود میرسد. در این سالها ما به این درک میرسیم که احساساتمان چگونه در طول سالها شخصیت مان را شکل دادهاند. همچنین در این دوره است که بر اساس آن چه که خانواده، دوستان و جامعه به عنوان باورهای درست به ما آموختهاند، شروع به تفکیک آن چه که برایمان مناسب است و آن چه که ممکن است نامناسب و ناخوشایند باشد، میکنیم.
۳۵ تا ۴۲ سالگی؛ تجربه بحران و بیقراری
بسته به شرایط زندگی تا این سن، بیشتر آدمها در این دوره یکجور احساس بیقراری را تجربه میکنند. معمولا در این سنین، یک تمایل ناگهانی برای به اشتراک گذاشتن دانستهها و تجربیات زندگی با دیگران در افراد به وجود میآید و فرد احساس میکند که باید اثری از خود در جهان به جا بگذارد. در این سنین افراد در جایگاهی قرار میگیرند که میتوانند به شکلی بی طرفانه و بدون خشم، نتایج انتخابهای شان در زندگی شامل رشته تحصیلی، روابط، کار، عادتها و شیوههای تعامل با دیگران را به طور عینی بررسی و سعی کنند تغییرات کوچکی برای کمک به بهبود سبک زندگی شان ایجاد کنند و در این مرحله از زندگی است که ما کم کم درک میکنیم چه چیزهایی در زندگی واقعا راضی مان میکنند وچه چیزهایی برای مان راضی کننده نیست. دستاوردهای ذهنی فرد هم حول و حوش همین دوره خود را نشان میدهد و راههایی برای ابراز شدن مییابند.
۴۲تا ۴۹ سالگی؛ رسیدن به درکِ تازهای از عشق
فقط در این مرحله است که مغز و روح همه تجربیاتی را که تاکنون به دست آمده هضم میکند و این روند، با خودش میل به حرکت در یک مسیر جدید و کسب تجربههای جدید را به همراه میآورد. اگر تا این مرحله کسی نتوانسته باشد تاثیری بر جهان بهجا بگذارد، پس از این قطعا همه تلاش خود را برای این کار خواهد کرد. با این حال، در این مرحله، بسیاری از مردم احساس میکنند که به انتهای راه رسیدهاند و بر همین مبنا عمل میکنند و اگر احیانا بر مبنای این احساس عمل نکنند، این احساس ازبین نمیرود و مدتی بعد با شدت بیشتری بازخواهد گشت. همچنین در این مرحله درک ما از مفهوم «عشق» به بلوغ میرسد و ما میآموزیم که چگونه بدون هیچ گونه چشمداشتی عشق بورزیم. اگر این اتفاق رخ ندهد معنایش این است که فرد هنوز درگیر چالشهای مراحل قبلی است. شاید تعجب کنید اگر بدانید بسیاری از ما تا این مرحله هنوز گرفتار ترسها و عواطف دوران کودکی هستیم! برخی افراد نیز در این مرحله نقش کلیشهای را که تاکنون در جامعه داشتهاند رها میکنند و زندگی شان را در مسیر جدیدی قرار میدهند.
منبع الودکتر
نشانه های یک دختر عاشق