حدود دو سال قبل دربارهی انتخابم مبنی بر برداشتن دو پستانم برای پیشگیری از سرطان سینه خاطراتم را نوشتم. یک آزمایش خون ساده نشان داد که در ژن BRCA1 من جهشی رخ داده و این یعنی ۸۷ درصد احتمال ابتلا به سرطان سینه و ۵۰ درصد احتمال ابتلا به سرطان تخمدان در من وجود داشت. مادر و مادربزرگ و خالهام به خاطر این سرطان مردند.
دوست دارم بقیهی زنها هم درباره اینانتخابها اطلاعات داشته باشند. به خودم قول دادم تا هر اطلاعاتی را که میتواند مفید باشد جمعآوری کنم، از جمله اطلاعاتی درباره عمل بعدیام، یعنی برداشتن تخمدانها و لولههای رحم.
برای این کار برنامهریزی کرده بودم. دشواریهای این عمل کمتر از عمل برداشتن پستان بود، اما تأثیرات و عوارض آن بسیار جدی و شدید است. این عمل، زن را در وضعیت یائسگی اجباری قرار میدهد. بنابراین سعی کردم به لحاظ جسمی و احساسی خود را آماده کنم، درباره انتخابهایم با دکترها مشورت کنم و درباره گزینههای دارویی تحقیقی صورت دهم و برای جایگزینی هورمون استروژن یا پروژسترون برنامهریزی کنم. اما حس کردم هنوز وقت دارم که تاریخ عمل را مشخص کنم.
دو هفته قبل از دکترم تماسی داشتم که نتایج آزمایش خون را به من اطلاع داد. او گفت: «CA-125 شما نرمال است». نفس راحتی کشیدم. این آزمایش میزان پروتئین CA-125 را در خون نشان میدهد، و در واقع آزمایشی است که برای تشخیص سرطان تخمدان انجام میشود. به خاطر سابقهی خانوادگی، هر سال این آزمایش را انجام میدهم.
اما این همهی داستان نبود. او در ادامه گفت: «تعدادی شاخصهای التهابی نیز در این آزمایش دیده شده، و در کل میتواند نشانههای اولیهی سرطان باشد.» مکثی کردم. او افزود: «با CA-125 در حدود ۵۰ تا ۷۰ درصد امکان این وجود دارد که سرطان در مراحل اولیهاش باشد.» او از من خواست که هرچه سریعتر با جراحم قراری بگذاریم تا وضعیت تخمدانهایم را چک کند.
در آن لحظات هزاران زن را با این وضعیت تصور کردم. به خودم گفتم که خونسردی خودت را حفظ کن، قوی باش، نباید ذهنم را به این مشغول کنم که بزرگ شدن فرزندان و تولد نوههایم را نخواهم دید.
مجله ستارههای الودکتر را چهارشنبهها رایگان دریافت کنید
به همسرم در فرانسه زنگ زدمکه او چند ساعت بعد با هواپیما خود را به من رساند. زیباترین چیز در چنین لحظاتی در زندگی این است که دل آدم روشن است. تو میدانی که برای چه زندگی میکنی و چه چیز برایت حائز اهمیت است. حقیقتی متناقض، اما آرامبخش.
همان روز با جراحم قراری گذاشتم، که مادرم را عمل کرده بود. آخرین بار او را روزی دیدم که مادرم مُرد، و وقتی مرا دید گریست: «درست مثل او هستی». ناامید شدم. اما به هم لبخند زدیم و قرار شد با تمام مشکلات روبرو شویم.
با توجه به آزمایش جای هیچ نگرانی نبود. امیدم را از دست داده بودم. از اینکه اگر این سرطان باشد، به احتمال زیادی در مراحل اولیه است. اگر جایی در بدنم است، باید ظرف پنج روز بفهمم کجاست. آن پنج روز واقعا گیج و مبهوت بودم، رفتم با بچههایم فوتبال بازی کردم و سعی کردم با کار کردن سرم را گرم کنم. ادامه دارد…
(منبع: نیویورک تایمز)
خبر مرتبط:
۷ غذایی که باعث سرطان سینه میشود