اسرار حدیث کساء
یکى از رمزهاى بزرگ حدیث کساء، معرفى جایگاه والاى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. در بخشى از حـدیـث، زمـانى که جبرئیل امین از خداوند متعال مىپرسد این پنج نفرى که این همه فضائل دارند و آسمانها و زمین و همهى موجودات به برکت وجود آن بزرگواران خلق شده، چه کسانى هستند؟ خداوند پاسخ مىدهد: «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها»: «آنان: فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش هستند». این عبارت نشان دهندهى جایگاه والا و شناخته شدهى حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آسمانها و در میان فرشتگان الهى است.
توضیح آنکه در کتابهاى علمى آمده است که براى مـعـرفـى یک چیز یا یک شخص، باید از چیزها یا اشخاصى استفاده کرد که براى مخاطب آشناتر باشند. در این بخش از حدیث، با وجود چهار شخصیت بزرگ، یعنى وجود مبارک پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله )، حضرت علــى(علیه السلام)، امـام حـسـن(علیه السلام) و امـام حــســیــن(علیه السلام)، وجـود مبـارک حضـرت زهـرا (سلام الله علیها) محور اصحاب کساء معرفى شدهاند که آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست به طفیل وجود مبارک آنها خلق شده است. این معنا در دیگر احادیث معصومان(علیهم السلام) نیز وجود دارد. در حدیثى قدسى، خداوند تبارک و تعالى، خطاب به پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله ) مىفرماید: «لولاک لما خلقت الاْءفلاک و لولا على لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما»: [15] «اگر براى تو نبود، افلاک را خلق نمىکردم و اگر براى على(علیه السلام) نبود، تو را خلق نمىکردم و اگر براى فاطمه (سلام الله علیها) نبود، شـما را خلق نمىکردم». این حدیث، نشان از نقش مـحورى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در عالم هستى دارد.
در روایتى از اهل سنت، ابوهریره از رسول اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم ) نقل مىکند: «پس از آنکه حضرت آدم(علیه السلام) به عرش توجه کرد، پنج نور در آن دید و زمانى که خداوند در مورد این پنج نور پرسید، پاسخ شنید که این پنج نور فرزندان تو هستند و به محبت آنهاست که تو را خلق کردم و اگر اینها نبودند بهشت و دوزخ، عرش و کرسى، آسمان و زمین، فرشتگان و جنیان و آدمیان را خلق نمىکردم. اى آدم! به عزتم سوگند! اگر کسى به اندازه یک دانهى خردل بغض و کینهى آنها را در دل داشته باشد، وارد آتشش مىکنم. اى آدم! اینان برگزیدههاى مـن هـسـتند، من به واسطهى آنها مردم را نجات مىدهم و هلاک مىگردانم. اى آدم! اگر حاجتى داشتى به وسیلهى آنها به من توسل بجوى».[16]
نـکته دیگر ثواب و پاداشى است که براى برپایى مجلس حدیث کساء در نظر گرفته شده است. در حدیث کساء مىخوانیم: «ما ذکر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا و فیهم مهموم الا و فرج الله همه، ولا مغموم الا وکشف الله غمّه، ولاطالب حاجة الا وقضى الله حاجته …». این ثواب جداى از جنبهى توسل به وجود مطهر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ناظر به ثوابى است که براى مجالس ذکر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) قرار داده شده است. در احادیث آمده است که اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) دوست دارند در مجالسى که شیعیان بـه ذکـر احـادیـث و مـعـارف اهـل بـیـت(علیهم السلام) مىپردازند، حضور یابند و براى کسانى که امر ولایت آنها را زنده نگه مىدارند، دعا کنند.[17]
بر این اساس، بندهایى از این حدیث که بازگو کنندهى آن است که«رحمت خدا بر اهل این مجالس نازل مىشود»، «تا آنکه جمع متفرق نشدهاند، فرشتگان براى آنها طلب آمرزش مىکنند»، «اگر در جمع آنها غمزده و اندوهگینى باشد، خداوند غم و اندوه او را برطرف مىسازد»، «اگر در آن جمع حاجت مندى باشد، خداوند حاجت او را برآورده مىسازد» و …، با توجه به احادیث دیگر مورد تأیید قرار مىگیرد.
حدیث کساء در توصیف مجالسى که در آن جمعى از شیعیان حضور داشته باشند و در آن به ذکر اخبار اهل بیـت(علیهم السلام) بپردازند، آورده است که: فرشتگان چنین مجلسى را در میان گرفته و براى آنها طلب مغفرت مىکنند.[18] عنایت فرشتگان به مجالس شیعیان و محبـان اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) در روایات دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته است. براى مثال، عایشه دختر عبدالله بن عاص از رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) نقل مىکند: «هر جمعى که گرد هم آیند و فضایل آل محمد(علیهم السلام) را نقل کنند، فرشتگان از آسمانها فرود مىآیند و به جمع آنها مىپیوندند و وقتى آن گروه متفرق مىشوند و فرشتگان به آسمانها بالا روند، دیگر ملائکه از آنها مىپرسند: بوى خوشى از شما استشمام مىکنیم که نظیر آن را تا کنون احساس نکردهایم. آنها هم در پاسخ مىگویند: ما در مجلسى بودیم که اخبار آل محمد( صلی الله علیه و آله ) در آن نقل مىشد. آن ملائکه مىگویند: ما
آثار و فوائد حدیث شریف کسا
جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت میکند که فرمود:
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم.
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا میکنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»
خداوند عزوجل خطاب فرمود : که ای ملائکه! آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم مگر برای محبت این پنج نور پاک که در زیر این عبا قرار گرفتهاند.»
آنگاه جبرئیل این آیه را بر پیامبر نازل کرد:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»؛ (احزاب، آیه 33) ( پروردگار اراده میکند آلودگی و پلیدی را از اهل بیت پاک کند و آنان را مطهر گرداند.)
فواید خواندن حدیث کساء
حضرت آیت الله میرسیدعلی موحد ابطحی اصفهانی
روشـن است که براى ارتباط با خداوند عالم، هـیچگونه محدودیت مکانى وجود ندارد. در هر مکانى مىتوان با پروردگار عالم ارتباط برقرار کرد و حاجات خود را از او طلبید؛ ولى مسلم است که مکانهاى پاک و مقدس، از یک سو، در ایجاد زمینهى روحى بهتر، براى توجه قلبى به عالم اعلا و از سوى دیگر، به دلیل عنایات خاص پروردگار به آن مکانها، داراى آثار ویژهاى هستند. آنچه در جمع بندى روایات در ارتباط با مکان دعا قابل بیان است، آنکـه اگـر دعـا و نـیـایـش در مکانهایى چون مسجدالحرام، کنار خانهى کعبه، حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به ویژه زیر قبّه آن بزرگوار[1] و اگر هیچ یک از اینها میسر نشد، در مسجد مقدسى صورت گیرد، زودتر به نتیجه مىرسد. به منظور روشن شدن نقش مکان در استجابت دعا به ذکر یک روایت بسنده مىکنیم.
خداوند دوست دارد در مکانهایى او را یاد کنند
ابوهاشم جعفرى، یکى از یاران برجستهى امام هادى(علیه السلام) مىگوید: روزى امام(علیه السلام) بیمار شدند و از من و محمد بن حمزهـ از دیگر یاران حضرتـ خواستند که نزد ایشان برویم. محمد بن حمزه پیش از من نزد امام(علیه السلام) رفته بود و پس از بازگشت از منزل امام(علیه السلام)، به من گفت: حضرت مىخواهند کسى را به کربلا بفرستیم تا در حرم امام حسین(علیه السلام) براى شفاى ایشان دعا کند. به محمد بن حمزه گفتم: چرا به امام(علیه السلام) جواب مثبت ندادى؟ من خود به کربلا مىروم و براى شفاى حضرت دعا مىکنم. پس از آن وقتى به خانهى امام هادى(علیه السلام) رفتم و خدمت ایشان رسیـدم، در پـاسـخ به خواستهى حضرت گفتم: فدایتان شوم! خودم به کربلا مىروم و در آنجا براى شمـا دعـا مـىکنـم. پـس از آن از محضـر امـام هـادى(علیه السلام) مرخص شدم. در راه، على بن بـلالـ یکى از یاران امام(علیه السلام)
ـ را دیدم و دستور امام را به اطلاع او رساندم. على بن بلال با تعجب پرسید: امام هادى(علیه السلام) به کربلا چه کار دارند؟ ایشان خود امام هستند و عظمت دارند و عظمت ایشان کمتر از کربلا نیست و …
دیگر بار نزد امام(علیه السلام) رفتم و سخن على بن بلال را خدمت ایشان عرض کردم. امام در پـاسـخ سـخـن او فـرمودند: به على بن بلال مىگفتى که رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) با آنکه عظمتشان از کعبه و حجرالاسود برتر بود، به دور کـعـبــه طـواف مـىکـردنـد و حـجـرالاسـود را مىبوسیدند. با آنکه حرمت مؤمن از کعبه برتر است، خداوند دستور داده است که مؤمنان دور کعبه طواف کنند. پس مکانهایى وجود دارد که خداوند دوست دارد در آنها او را یاد کنند و از او چیزى بخواهند. من هم دوست دارم که در این گونه مکانها ]که نمونهاى از آن کربلاست[ برایم دعا شود.
سپس امام(علیه السلام) خطاب به من فرمودند: «اى ابوهاشم! چرا این مطالب را به على بن بلال نگفتى؟» من در پاسخ عرض کردم: «فدایتان شوم! اگر من نیز به این خوبى این نکات را مىدانستم، به طور حتم آنها را به او مىگفتم و در مورد دستور شما چون و چرا نمىکردم».[2]
تسلیم بودن در برابر ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، شرط پذیرش دعا از سوى خداوند است
اگر چه هرگونه توجهى به پروردگار عالم تأثیرى انکار ناپذیر دارد، ولى این نکته را نیز باید در نظر گرفت که براى وارد شدن به هرجا و کسب توفیق کامل در هر کار، باید از راه آن وارد شد. قرآن مجید در این زمینه مىفرماید: «وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَى وَاْءْتُـوا الْبُیُـوتَ مِـنْ اْءَبْـوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».[3]
بهترین راه در زمینهى دعا و توسل، راههایى است که اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) خود به ما نشان دادهاند و آن، پذیرفتن ولایت آنها و تلاش و کوشش خالصانه در این راه است. محمـدبن مسلم، از اصحاب امام باقر و امام صادق(علیه السلام)، در حدیثى نقل مىکند:
از امام(علیه السلام) پرسیدم: کسى را مىشناسیم که در عبادت، خضوع و خشوع بسیار دارد، ولى امامت شما را نپذیرفته است؛ آیا عبادتها و کـوششهاى دینى او به حالش سودى دارد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: اى ابامحمد! مثال ما اهل بیت، مثال آن خاندانى است که در بنى اسرائیل بودند که هرگاه چهل شب به درگاه خـدا راز و نیاز مىکردند، دعایشان به اجابت مىرسید، ولى یکى از آنها چهل شب عبادت و راز و نیاز کرد و دعایش مستجاب نشد. آن شخص نزد حضرت عیسى(علیه السلام) رفت و گلایه کرد و از آن بزرگوار خواست که براى او دعا کنند. حضرت عیسى(علیه السلام) وضو گرفتند و نمازى خواندند و براى آن شخص دعا کردند. پس از آن، خداوند به پیامبرش وحى فرمود: بندهى من از غیر آن درى که باید نزدم آید، آمد و دلش به نبوت شما ثبات و قرار نداشت و به همین دلیل دعایش مستجاب نگردید.
این حدیث شریف نشان مىدهد که اعتقاد کامل و یقین استوار به پروردگار عالم، پیامبر گرامى و ائمه اطهار(علیهم السلام)، شرط لازم براى استجابت دعاست و بدون باور داشتن ولایت اهـل بـیـت(علیهم السلام)، استجابت دعا با مانع روبهرو خواهد شد. ذکر حکایاتى چند در زمینهى نقش اعتقاد به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و تلاش در راه آنها در استجابت دعاها، مىتواند در توجه و آماده ساختن هرچه بیشتر خوانندگان عزیز سودمند افتد.
انگشتى که براى اهل بیت(علیهم السلام)،قلم مىزند باید شفا بخش باشد…
نقل است زمانى فرزند محدث کبیر، مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قمى، صاحب کتابهاى متعدد علمى و کتاب مشهور “مفاتیح الجنان”، دچار عارضه بسیار سختى مىشود و آقایان پزشکان از معالجه او نومید مىشوند. خبر به حاج شیخ عباس قمى مىرسد؛ ایشان در همان حال، انگشت خود را در استکان چاى مىزنند و مىگویند این را به فرزندم بدهید بخورد. اطرافیان همین کار را انـجـام مىدهند و بیمارى فرزند ایشان رو به بهبود مىرود. از مرحوم حاج شیخ عباس قمى مىپرسند: بر آن چاى چه دعایى خواندید، که این همه اثر داشت؟ ایشان در پاسخ مىگویند: »اگر انگشتى که یک عمر در مسیر اهـل بـیـت(علیهم السلام) قلم زده اسـت؛ چنین اثرى نمىداشت، باید آن را قطع مىکردم».
فضیلت و فواید حدیث شریف کساء
به نقل از رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )
در بـخـش نهایى حدیث شریف کساء که راوى آن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستند؛ آمده است که حضرت على(علیه السلام)، از رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) پرسیدند: چه اثر و فضیلتى براى این واقعه از جانب خداوند قرار داده شده است؟ رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) در پاسخ فرمودند: «قسم به آنکه به حق، مرا به پیامبرى مبعوث کرد، این حدیث در مجلسى از مجالس اهل زمین که جمعى از دوستان و شیعیان ما در آن باشند، نقل نمىشود، مگر اینکه از جانب پروردگار عالم بر آنها رحمت نازل مىشود و ملائکه بر آن جمع احاطه نموده و براى آنها طلب مغفرت مىکنند و اگر در بین آنها انـدوهـناک و غمگینى باشد، اندوه و غمش برطرف مىشود». امیر مؤمنان على(علیه السلام) پس از شنیدن این آثار و فضایل فرمودند: »به خدا سوگند! ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت رستگار شدیم و سعادت یافتیم».
[1] ـ در زیارت ناحیه مقدسه آمده است که دعا در زیر قبهى حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) مستجاب است: «السلام على من الاجابة تحت قبته»: «سلام بر آنکه اجابت دعا در زیر قبهى اوست»؛ همچنین در روایتى دیگر آمده است: «الشفاء فى تربته و اجابة الدعاء عند قبره»: «شفا در تربت او و اجابت دعا در کنار قبر اوست». )حر عاملى، وسائل الشیعه، ج14، باب37 و 76.
[2] ـ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص273؛ مجلسى، بحارالانوار، ج50، ص224.
[3] ـ بقره/189
متن حدیث کسا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه
وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى
و آله ، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در
بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ
بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:
اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ
من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف
فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ
فرمود: اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم
الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ
و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه
فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ
شب چهارده پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و
اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى
گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام
وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ
و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى
جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ
جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف
نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ
کساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آیا به من اذن مى دهى
اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا
که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى
صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ
صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت
اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ
ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر
فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى فَقالَ
گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود:
لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ
مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ
خدا (ص)است گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند
فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ
حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام
عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ
بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء
فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ
فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با
مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ
آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد
وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا
و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا
الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً
الحسن و اى امیر مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم
طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْها هُوَ مَعَ
گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى این او است که
وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ
با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو
یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ
اى رسول خدا آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو
السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ
باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم
فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ
پس على نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام
عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ
بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم ؟
قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ
فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر
الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ
کساء رفتم ، و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا
بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ
دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا
هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَّصَّتى وَحاَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى
اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است
یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنىما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ
مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد
وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ
و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد
مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ
اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت
وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً
و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى
فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَیا سُکّانَ سَمو اتى اِنّى ما خَلَقْتُ
پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم براستى که من نیافریدم
سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَهً وَلا
آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه
فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاَّءِ
فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این
الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ
پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند
تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ
در زیر کساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:
هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ
آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى
اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ
که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم
فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ
پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ
الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ
اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید:
وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا
به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه
قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا
ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در
فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ
جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اذن داده است که با شما
فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا
در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى
اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ
امین وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر
الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ
کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى کرده و مى فرماید: ((حقیقت این است که خدا مى خواهد
لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى
پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل )) على علیه السلام به پدرم گفت :
یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ
اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد
اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً
خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )
ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ
برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از
شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ
شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان
وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا
و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، على (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما
وَرَبِّ الْکَعْبَهِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً
رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت
وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ
برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل
اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ
مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جز
وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ
آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه
وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ
خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین
شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه
سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.