معنی شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند چیست
سعدی شیرازی سخنور بزرگ و ارزشمند ایران زمین شاعر دیروز، امروز و فردا میباشد. سعدی شاعر جهانی میباشد. سعدی شاعر انسانیت، شاعر اجتماعی میباشد. تمام تعابیری که به سعدی داده شده است به حق سزاوار برازنده آن بزرگوار میباشد. در این متن تلاش شده است که معنی شعر معروف سعدی بنی آدم اعضای یکدیگرند را بهتر درک کنیم و آن را در چندین جهات مورد مطالعه قرار دهیم.
در این مقاله تلاش میشود تا جلوههای فاخر انساندوستی و نوع پروری این سخنور بی بدیل که در ابیات مشهور وی به شرح زیر تجلی تام یافته است، توصیف شود:
چو عضوی به درد آورد روزگار
تو کز محنت دیگران بیغمی
که در آفرینش ز یک گوهرند
دگر عضوها را نماند قرار
نشاید که نامت نهند آدمی
(گلستان، باب اول، حکایت دهم)
در این بررسی، نخست به بررسی مضمون بیتهای مزبور و انعکاس جهانی آن پرداخته میشود و سپس از زمینهها و سوابق اندیشه مندرج در بیتهای یاد شده و از مضمونهای مشابهی که در آثار متقدمان برسعدی و متأخران از او یافت میشود، سخن خواهد رفت. سرانجام به مقایسه و ارزیابی ضبطهای سهگانه متفاوتی پرداخته خواهد شد که از بیت اول ابیات سهگانه مذکور، در نسخههای متعدد خطی و چاپی گلستان و کلیات سعدی مشاهده میگردد.
الف) بررسی مضمون بیتهای سهگانه
در بین سرودههای شاعران بزرگ ایران، از متقدمان گرفته تا متأخران، منظومهها و اشعار برجسته و به یاد ماندنی بسیاری میتوان سراغ گرفت که از دیرباز، ورد زبان علاقهمندان به آنان و شیفتگان ادبیات فارسی بوده است؛ ولی بدون شک هیچ یک از آنها، حتی سرودههای برتر خود سعدی، هرگز نتوانسته است به شهرت و محبوبیت و منزلت والای ابیات سهگانه مزبور نایل شود. این سه بیت، بهحق ارجمندترین و فاخرترین جلوه فرهنگ و ادب سرافراز ایرانزمین و مایه افتخار و سربلندی هر ایرانی است.
به راستی راز این همه مقبولیت بینظیر و اشتهار بیسابقه چیست و در کجاست؟ یافتن پاسخ برای این سؤال کار دشواری نیست: سعدی در این اشعار جاودانی بر مقدسترین و محترمترین آرمانهای بشری که در تمام طول تاریخ و در فرهنگها و تمدنهای گوناگون، پیوسته مطلوب و منتهای آمال همه آدمیان بوده است، یعنی بر برابری انسانها ـ فارغ از هرگونه ملاحظات ملی، قومی، نژادی، دینی، مذهبی و… ـ و نیز بر ضرورت احساس همدلی و همدردی آنان نسبت به یکدیگر، مهر تأکید مینهد و افرادی را که در برابر آلام و مصائب دیگران از خود بیتوجهی و بیاعتنایی نشان میدهند، از جرگه آدمیت خارج میداند.
ب) اهمیت و انعکاس جهانی
سعدی با سرودن ابیات سهگانه مذکور که قریب به هشتصد سال قبل از صدور «اعلامیه جهانی حقوق بشر» صادر شد، نه تنها «ملک عجم» را گرفت که «بسیط زمین» را هم در نوردید و حتی به «دایره افلاک» قدم نهاد. توضیح آنکه حدود ۴۰ سال قبل، اخترشناسان سفینهای را به نام Voyager 2 راهی فضا کردند که منظومه شمسی را پشتسر گذارد و مأموریت علمی شگفتانگیزی را به فرجام رساند. دانشمندان فضاشناس به امید آنکه در آینده روزی موجودات هوشمند فضایی بدین سفینه دست خواهند یافت، دو صفحه گرامافون در آن تعبیه نمودند و روی آنها مطالب گوناگونی ضبط کردند که حاوی پیامی بود از دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و نیز پیامی به زبان فارسی با این مضمون: «درود بر ساکنان کرات آسمانی» که بهدنبال آن، بیت معروف سعدی ذکر شده بود:۶ بنیآدم اعضای یکدیگرند…
بررسی پیشینه اندیشه۷
بدون شک مضمون مندرج در ابیات سهگانه پیش گفته، بیسابقه نیست؛ چرا که در برخی از متون و کتب دینی و نیز در آثار برخی از اندیشمندان و سخنوران متقدم برسعدی، بارها به مضامین و عباراتی برمیخوریم که کم و بیش یادآور گفتههای سخنور مزبور است. هنر بزرگ سعدی و امتیاز برجسته او از این جهت است که وی توانسته است پیام انسانی و جهانشمول خود را با سادهترین استدلال و شیواترین و گویاترین بیان به مخاطبانش عرضه دارد.
پس از این مقدمه کوتاه، اکنون به پیجویی سوابق این اندیشه و ارائه بعضی از موارد شاخص آنها میپردازیم: قدیمیترین اثری که در این زمینه سراغ داریم، در برخی رسالههای دینی مسیحیت آمده است؛ از آن جمله در «رساله اول پولس رسول۸ به قُرِنتیان» چنین میخوانیم: «بدن یک است و اعضای متعدد دارد و تمامی اعضای بدن اگرچه بسیار است، یک تن میباشد… و اگر یک عضو دردمند گردد، سایر اعضا با آن همدرد باشند و اگر عضوی عزت یابد، باقی اعضا با او به خوشی آیند.» همو در جایی دیگر (رساله… به اِفِسُسیان) چنین میگوید: «هر کس با همسایه خود راست بگوید؛ زیرا که ما اعضای یکدیگریم.»
در قرآن کریم آمده است: «هو الذی انشأکم من نفس واحده: او همان است که شما را از یک تن پدپد آورد.» (سوره انعام، آیه ۹۸) که به روشنی دلالت بر آن دارد که انسانها، جملگی، از منشأ واحدی پدید آمدهاند. از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) نیز در باب همبستگی و همدردی مؤمنان با یکدیگر سخنان شایان توجهی نقل شده است. از آن میان، از حضرت رسول(ص) منقول است که: «مثَل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد: اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالسَّهر و الحمی.»۱۱ یعنی: مثَل مؤمنان در دوستی و ابراز مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر همانند پیکری است که هرگاه عضوی از آن دردمند شود، سایر اعضا با بیخوابی و تب با آن عضو همدردی میکنند.»۱۲
قریب به همین مضمون، در یکی از حدیثهای منسوب به حضرت صادق(ع) هم آمده است: «المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد ان اشتکی شیئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده»۱۳ یعنی: مؤمن برادر مؤمن است و همانند یک پیکرند که اگر عضوی از آن دردمند شود، دردش را دیگر اجزای پیکر هم درمییابند. حضرت علی(ع) را هم در نهجالبلاغه، جمله بسیار کوتاهی است حاوی دنیایی از کرامت و انسانیت که در آن، نه تنها همکیشان که همه آدمیان، برادر یکدیگر محسوب شدهاند: «انّهم صنفان: إما اخٌ لک فی الدین او نظیرٌ لک فی الخلق»۱۴: مردم دو دستهاند: یا در دین با تو برادرند، و یا در آفرینش با تو برابرند.
در سرودههای سخنوران متقدم فارسی هم شاهدمثالهای فراوانی یافت میشود که کم و بیش، یادآور سخن سعدی است. از آن جمله حکیم ناصر خسرو قبادیانی، ضمن یکی از قصیدههای معروفش «خلق جهان» را ـ فارغ از تعلقها و تعینهایشان ـ به مثابه نهال خداوند تلقی میکند که شکستن شاخهای از آن یا از جای کندنش، در واقع، تجاوز به حریم خداوند است:
خلق جهان یکسره نهال خدایند
هیچ بنشکن تو زین نهال و نه برکن
مولانا جلالالدین محمد بلخی هم در چندین جای آثارش بر همبستگی و همدردی انسانها ـ صرف نظر از ملاحظات قومی، دینی، زبانی و امثال آن ـ اصرار میورزد؛ از جمله در اوایل مثنوی بیتی آورده است که با سخن سعدی تفاوت چندانی ندارد:
گفت: انسان پاره انسان بود
پارهای از نان یقین که نان بود
(دفتر اول، نسخه مصحح رمضانی، ص۱۱، ص۳۱) ۱۵
مولانا در جای دیگری از همان دفتر، پیام و ندای الهی را عامالشمول میداند و آن را منحصر به قوم و نژاد و زبان خاصی نمیشمارد:
آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست
تُرک و کُرد و پارسیگو و عرب
خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ؟۱۶
خود ندا آن است و این باقی، صَداست
فهم کرده آن ندا، بیگوش و لب
فهم کرده است آن ندا را چوب و سنگ!
(مولوی، ۱۳۵۶، دفتر اول: ۲۱۱۱- ۲۱۰۹)
وی در دفتر چهارم مثنوی نیز استدلالهای دیگری در تأیید و تحسین همبستگی انسانها ـ بهویژه مؤمنان ـ آورده است:
مؤمنان معدود۱۷، لیک ایمان یکی
… جان حیوانی ندارد اتحاد
گر خورَد این نان، نگردد سیر آن
بلکه این شادی کند از مرگ او
جان گرگان و سگان هر یک جداست
جسمشان معدود، لیکن جان یکی
تو مجو این اتحاد از روح باد
ورکشد بار این، نگردد او گران۱۸
از حسد میرد چو بیند برگ۱۹ او
متحد جانهای شیرین خداست
(همان، دفتر چهارم: ۴۱۴- ۴۰۸)
بر مسلمانان نمیآری تو رحم
مؤمنان خویشند و یک تن شَحم۲۰ و لَحم۲۱
رنج یک جزوی ز تن، رنج همهست
گر دم صلح است یا خود ملحمه۲۲ است
(همان دفتر: ۳۲۴۸- ۳۲۴۷)
مولانا در دیوان کبیر (شمس)، پا را از این حد هم فراتر مینهد و برادری انسانها را مقولهای فراتر و والاتر از پایبندی به دین یا کافری تلقی میکند. وی حداقل در دو غزل بدین معنی اشارت کرده است:
… این جهان و آن جهان یک گوهر است
در حقیقت، کفر و دین و کیش نیست
… جزو درویشند جمله نیک و بد
هر که نبود او چنین، درویش نیست
(مولوی، ۱۳۶۲، غزل ۴۲۵)
پیشتر آ پیشتر، چند از این ره زنی؟۲۳
چون تو منی من توام، چند توی و منی؟
… ما همه یک کاملیم، از چه چنین احولیم؟۲۴
خوار چرا بنگرد سوی فقیران غنی؟
راست چرا بنگرد سوی چپ خویش خوار
هر دو چو دست تواند، چه یمنی۲۵ چه دنی؟۲۶
ما همه یک گوهریم، یک خرد و یک سریم
لیک دوبین گشتهایم زین فلک منحنی
… روح یکی دان و تن گشته عدد صدهزار
همچو که بادامها در صفت روغنی۲۷
(همان مأخذ: غزل ۳۰۲۰)
د) بررسی مضمونها و روایتهای مشابه متأخران
در آثار سخنوران بعد از سعدی، مضمونهایی مشاهده میشود که به سروده سعدی شبیه و یا نزدیک است. احتمال بسیار میرود که شماری از این اشعار از سعدی الهام گرفته شده باشد؛ ولی در عین حال، امکان وقوع «توارد»۲۸ را هم نمیتوان منتفی دانست. سخن را از صائب تبریزی ـ شاعر بلند آوازه قرن یازدهم هجری ـ آغاز میکنیم که درباره همبستگی و همدردی انسانها با یکدیگر ابیاتی بس نغز و شیوا دارد:۲۹
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
*
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
میزند برهم جهان را هر که یک دل بشکند
*
پیوسته است سلسله موجها به هم
خود را شکسته هر که دل ما شکسته است
*
هر که پا کج میگذارد، ما دل خود میخوریم۳۰
شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما۳۱
میرزا آقاخان کرمانی ـ از اندیشمندان و سخنوران بزرگ دوران مشروطیت که به خاطر آرمانهای آزادیخواهانه و انساندوستانهاش به فرمان محمدعلیشاه و در حضور او به طرزی فجیع به قتل رسید ـ در مقام تأیید و تحسین برابری و همبستگی انسانها، اشعاری شایان تقدیر دارد:
وحدت نوعیه باید جست زانک
جز یکی نبوَد روان آدمی
آن که جان خود جدا داند ز خلق
آدمی نبوَد به جان آدمی۳۲
به باور او، اگر انسانی همنوعان خود را انسان نشمارد، انسانیتش محل تردید است.
نشمرم ار عضو خود هرچه بنیآدم است
از سر انصاف گو پس چه بنیآدمم؟
شادی من نیست جز شادی ابناء نوع
جز غم ابناء نوع هیچ نباشد غمم۳۳
محمد اقبال لاهوری ـ شاعر گرانقدر پاکستانی ـ را هم، در تقبیح و مذمت تبعیضهای ناروایی که به بهانهها و عنوانهای گوناگون، بر بسیاری از انسانها تحمیل میشود، ابیات آموزنده و هشدار دهندهای است:
نه افغانیم و نی ترک و تتاریم۳۴
چمنزادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نوبهاریم۳۵
و نیز جای آن دارد که از نیما یوشیج یاد شود که در یکی از منظومههایش میگوید: «همه را با تن من ساختهاند.»۳۶ صرف نظر از مضامین منظوم که تنها به ذکر اندکی از آنها اکتفا شد، در آثار منثور نیز، شواهد مثال فراوانی مشاهده میشود که نقل مواردی از آنها بیمناسبت نیست:
جرج مور ـ شاعر و داستاننویس ایرلندی ـ در باب همبستگی انسانها با یکدیگر گوید: «بیش از یک نژاد در دنیا وجود ندارد: نژاد انسانیت!»۳۷
مارتین لوتر کینگ ـ کشیش سیاهپوست امریکایی که جانش را در راه پیکار با تبعیضنژادی فدا کرد ـ میگوید: «بهندرت اتفاق میافتد که افراد را واقعاً به عنوان انسان در نظر بگیریم… ما افراد را به عنوان یهودی، کاتولیک، پروتستان، چینی، آمریکایی، سفید و سیاه در نظر میگیریم و فکر نمیکنیم که آنان برادران انسانی ما هستند و از یک ماده به وجود آمدهاند.»۳۸
و سرانجام، این مجموعه را با نقل سخنان مهاتما گاندی ـ رهبر مبارزات استقلالطلبانه هند ـ حسن ختام میبخشیم که در سراسر زندگی، دغدغه اصلیاش برابری و برادری انسانها بود و از جمله برای وادارشتن همکیشانش ـ هندوها ـ برای صلح و آشتی با مسلمانان، روزهای متمادی روزه میگرفت و تنها زمانی روزه خود را میشکست که آنها موقتاً هم که شده بود، جنگ و خونریزی را متوقف میکردند و سرانجام هم، جانش را نثار آرمانهای صلحجویانه و انسانی کرد: «هیچ تقوایی وجود ندارد که هدف یا محتوایش تنها، خوشبختی و آسایش یک فرد باشد. متقابلاً هیچ تجاوز اخلاقی نیست که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، علاوه بر عامل اصلی، بر بسیاری دیگر هم، اثر نگذارد. ما همه اعضای خاندان بزرگ بشری هستیم… جامعه بشری به صورت حوضچههای مجزا از یکدیگر تقسیم نشده است که نتوان از یکی به دیگری رفت. ممکن است که بشریت هزاران اتاق را اشغال کرده باشد، اما همه آنها به یکدیگر مربوط است. این کلام بزرگ بسیار پرمعناست که: جهان خانواده من است»۳۹
ه.) تفاوت ضبط ابیات
تا آنجا که نگارنده در نسخههای متعدد گلستان و کلیات سعدی تفحص کرده است، بیت مطلع ابیات سهگانه، به سه صورت ضبط شده است:
یک: ضبطی که در اکثریت قریب به اتفاق نسخههای چاپی بهصورت یکسان ذکر شده و بدین شرح است:
«بنیآدم اعضـــای یکدیگرند۴۰
که در آفرینش ز یک گوهرند»
دو: ضبطی که در نسخهای خطی متعلق به مرحوم سعید نفیسی درج شده با این تفاوت که در آن، به جای «یکدیگرند»، «یک پیکرند» آمده است.۴۱ شایان توجه است که اقبال لاهوری نیز در یکی از منظومههایش، از همین ضبط به شکل تضمین استفاده کرده است:۴۲
«بنیآدم اعضای یک پیکرند»
همان نخل را شاخ و برگ و پرند۴۳
به نظر نویسنده این سطور، گرچه ضبط اخیر (اعضای یک پیکرند) از نظر معنا منطقیتر و مفهومتر به نظر میرسد،۴۴ ولی نباید فراموش کرد که آنچه در مقام تصحیح یک متن، اولویت تام دارد، دستیابی به اصل کلام شاعر یا نویسنده و نقل دقیق آن ـ صرف نظر از معقول و یا نامعقول بودن و درست یا نادرست بودن آن ـ است. به عبارت دیگر، مصحح نباید نظر و سلیقه شخصی خود را، هرچند که صائب هم باشد، بر سخن شاعر یا نویسندهای که گاهی چندین قرن قبل از او و در شرایط زمانی و مکانی کاملاً متفاوتی میزیسته است، تحمیل کند، بلکه میتواند (و شاید حتی لازم باشد) که نظر خود را در جایی خارج از متن (مثلاً در پانوشت و یا در یادداشتهای پایان مقال) یادآور شود. با توجه به آنچه گفته شد، جای آن دارد که ضبط نخستین مصراع اول بیت مطلع را (به صورت «بنیآدم اعضای یکدیگرند») برضبط دوم ترجیح دهیم؛ زیرا قدر مسلم این است ضبطی که در نسخههای متعدد، به طور یکسان، نقل شده است، بر ضبط دیگری که احتمالاً فقط در یک نسخه درج شده رجحان دارد و بهمراتب قابل اعتمادتر است.
سه: به استناد روایت محمد بُسنوی (مشهور به سودی، از شارحان معروف گلستان سعدی) در بعضی نسخههای گلستان یا کلیات سعدی، مصراع دوم بیت مطلع ابیات سهگانه به صورتی کاملاً متفاوت ضبط شده است، به این شرح: «که در اصل فطرت ز یک جوهرند».۴۵ این ضبط ظاهراً بسیار نادر است و دست کم در ده نسخهای که مورد مراجعه نگارنده قرار گرفته است، مطلقاً مشاهده نمیشود.
امیر امیری
همش چرت وپرت نوشتید اصلا من معنی شعر راخواسته بودم که هیچ ربطی به خواسته من ندارد