کلیله و دمنه اثر کیست؟

کلیله و دمنه را مطمئنا بارها نامش را حتی از بچه های کوچک شنیده اید اما هنوز نمی دانید اثر کیست و یا داستان راجع به چه چیزی است. در ادامه جواب سوال کلیله و دمنه اثر کیست؟ را خواهید یافت.

از متولدین 50 به بعد در کتاب های فارسی دبستان داستانی از کلیله و دمنه را خواندند که معلمان تاکید بسیار داشتند که این یکی از زیباترین و پر محتوا ترین داستانی است که می توانید تا به حال خوانده باشید. این کتاب ازنظر و لفظ وهمچنین معانی بدیع و نثر سنگینش از بزرگترین و قویترین آثار منثور فارسی است. در ابتدا به زبان سانکسیریت بوده که بعدها به فارسی ترجمه شده است. ادامه مطلب را دنبال کنید تا به سوال کلیله و دمنه اثر کیست؟ برسید.

کلیله و دمنه

اصل کتاب «کلیله و دمنه» هندی و به زبان سانسکریت است و « پنچاتنترا » یعنی پنج کتاب یا پنج پند دارد. نام مؤلف کتاب مشخص نیست و گویا تعدادی قصه عامیانه است که در کنار هم جمع شده.
از منظر این کتاب، انسان مطلوب کسی است که سرشار از عشق به زندگی، تحرک و پویایی باشد و با درایت از عهده حل مشکلات بر آید، تا می تواند در رویارویی با خطرها هوشمندی خود را به کار گیرد و آسان اما سربلند از ماجرا بیرون آید، از هر واقعه تجربه‌ای بیندوزد و در واقعه بعدی، آن تجربه را به کار گیرد.
پنجاتنترا خیلی زود جای خود را در ادب عالم باز کرد. در زمان ساسانیان به دستور انو شیروان، برزویه‌ی طبیب این کتاب را به پهلوی ترجمه کرد. از ترجمه اخیر در سال 570 میلادی کتابی با نام کلیلگ و دمنگ به زبان سریایی برگردانده شد. در قرن هشتم میلادی، ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرد و این ترجمه منشاء تمام ترجمه‌های ایرانی، اروپایی و. . . شد.
در حدود سال 539 هجری قمری نیز ابوالمعانی نصرالله بن عبدالحمید منشی کلیله و دمنه را از عربی به فارسی برگرداند. ابو المعالی مردی صاحب ذوق، نکته پرداز و سخن‌شناس بود. سرسپردگی‌اش به دانش و ادبیات، او را بر آن داشت تا خانه‌اش را مجمع فضلا و ادبا قرار دهد. در این جمع، شعر و ادب نقل محفل بود. از میان این جمع، دوستی به نام علی بن ابراهیم اسماعیل نسخه ای از کلیله و دمنه عربی به او هدیه کرد.
ابو المعالی شیفته این کتاب شد و به فکر ترجمه آن افتاد. پس دست‌به‌کار شد و ترجمه بخش‌هایی از آن را هم به نظر دوستان صاحب‌ذوق و هم به نظر بهرام شاه غزنوی رساند. تایید هر دو و تاکید آنان بر ادامه کار مشوق او گردید. احاطه او بر علوم زمان مانع از آن شد که تنها بر ترجمه خشک و یکنواختی از آن اکتفا کند. بدین ترتیب یکی از زیبا ترین نثرهای زبان فارسی به وجود آمد.
این ترجمه ترجمه بسیار زیبایی بود و از همان ابتدا شیفتگان بسیار داشت. از آن نسخه‌ها فراهم آمد و تا دوردست‌ترین سرزمین‌های پارسی‌زبان نفوذ کرد و سرمشق نویسندگان و گویندگان همه نسل‌‌ها گردید.

کلیله و دمنه اثر کیست؟

کلیله و دمنه اثری ادبی و اخلاقی است که از قدیمترین و معروفترین متون ادبیات جهان بشمار می رود و تاکنون به بسیاری از زبانهای مختلف عالم ترجمه شده است و به لحاظ اهمیت و کثرت ترجمه ها از مبانی ادبیات تطبیقی محسوب می شود . این کتاب ترجمه ابوالمعالی نصراله منشی می باشد.
این کتاب از حیث زیبائی اسلوب و لفظ وهمچنین افاده معانی بدیع و نثر سنگینش از بزرگترین و قویترین آثار منثور فارسی است ، در اصل به زبان سنسکریت ( زبان هند قدیم) از مشهورترین روایات تألیف «بیدپای» فیلسوف هندی بوده و با نام پنجه تنتره در پنج باب (کتاب) تدوین شده است.
نخستین ترجمه ای که از کتاب کلیله و دمنه شده به زبان تبتی بوده، ولی متأسفانه این نسخه را حوادث روزگار از میان برده است. این اثر را در زمان انوشروان ساسانی، وزیر دانشمندش برزویه طبیب از زبان سنسکریت به پهلوی برگرداند و خود ابواب و حکایات چندی بر آن افزود که اغلب از مآخذ دیگر هندی گرفته شده بود.
کتاب کلیله و دمنه پانزده باب دارد که در اصل پنج باب بوده است و سه باب دیگر آن مأخوذ از کتاب بزرگ مهابهاراتا، حماسه ملی هند است که نه تنها یکی از آثار بسیار بزرگ هند باستان بشمار می رود بلکه یکی از آثار ادبی و حماسی بزرگ دنیاست.
بعضی بابهای دیگر مأخذ هندی دارند و برخی دیگر به هنگام ترجمه آن از سنکسریت، بدان افزوده شده است، زیرا بدون تردید نمی توان داستان مأموریت برزویه در هندوستان و همچنین زندگانی برزویه طبیب را به متن کلیله و دمنه هندوان نسبت داد. ده بابی را که به هندوان نسبت می دهند عبارتند از: 1- باب الاسد و الثور 2- باب الفحص عن امر دمنة 3- باب الحمامة المطوقة 4- باب البوم و الغربان 5- باب الملک و الطائر فنزه 6- باب السنور و الجرذ 7- باب الاسد و ابن آوی 8- باب القرد و السلحفاة 9- باب الاسوار و اللبوة 10 – باب الناسک و الضیف.

درباره کلیله و دمنه

کلیله و دمنه مجموعه داستانهایی است که از زبان حیوانات که در عصر ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه شده است. اصل کتاب به زبان هندی (سنسکریت) بود به نام پنجه تنتره در پنج باب. برزویه مروزی طبیب محقق و دانشمند عصر انوشروان خسرو پسر قباد پادشاه ساسانی (جلوس 531؛ مرگ 579م.) آن را از هند به ایران آورد و به زبان پهلوی برگردانید و ابواب و حکایات دیگری بر آن بیفزود که بیشتر آنها از مآخذ دیگر هندی بود. بعد از گرایش ایران به اسلام و آغاز تمدن اسلامی، عبدالله (روزبه) مقفـّع از مردم فارس،‌ این کتاب را از پهلوی به عربی ترجمه کرد و آن را کلیله و دمنه نام نهاد. این بزرگمرد مترجم بسیاری از آثار فارسی به عربی است و در اواخر نیمه اول قرن دوم هجری به تحریک سفیان بن معاویه و موافقت منصور دومین خلیفه عباسی در سن 36 سالگی به قتل رسید. ابوالفضل محمد بلعمی (م. 330 هـ.ق.)، وزیر نصر بن احمد سامانی، کلیله و دمنه ابن مقفـّع را به فرمان امیر نصر (جلوس 301؛ م. 330 هـ.ق.) که از مروّجان زبان و ادب فارسی بود، به نثر فارسی ترجمه کرد. آن گاه ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی (م. 329هـ.ق.)، استاد شاعران آغاز قرن چهارم، از ترجمه فارسی بلعمی، کلیله و دمنه منظومی فراهم آورد که ابیات پراکنده‌ای از آن در دست است و با این بیت آغاز کرده بود:
هر که نامُخت از گذشتِ روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

نصرالله منشی می‌گوید: از این ترجمه‌ها چیزی به دست ما نرسیده است. در عهد بهرامشاه غزنوی (512ـ547 هـ.ق.) منشی دیوان وی، ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید بن احمد بن عبدالصمد شیرازی، که خود در غزنین متولد شده و همانجا نشو و نما یافته بود، کلیله و دمنه پسر مقفـّع را بار دیگر به نثر فارسی ترجمه کرد و گذشته از نقل اصل هندی دو سه حکایت ایرانی واسلامی بر آن بیفزود و آن را کلیله و دمنه بهرامشاهی نامید که تاریخ ترجمه آن باید حدود سالهای 536 تا 539 هـ.ق. باشد.
گرچه کتاب کلیله و دمنه به اکثر زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده، ترجمه فارسی نصرالله منشی با هیچ ترجمه‌ای قابل قیاس نیست. او در این ترجمه به هیچ وجه خود را مقید به متابعت اصل و پیروی متن نکرده بلکه ترجمه و نگارشی آزاد از آن فراهم آورده است. در حقیقت این ترجمه بهانه‌ای بود برای عرض هنر و خلق اثری به زبان فارسی. نثر استوار و شیوه گفتار و حد فصاحت و بلاغت، این اثر را در ردیف اُمّهات آثار ادبی فارسی چون تاریخ بیهقی واسرارالتوحید محمد بن منور و گلستان سعدی قرار داده است. مرحوم استاد مجتبی مینوی، که این تلخیص از متن تصحیح شده وی فراهم آمده است، در پیشانی کتاب می‌گوید: «این مجموع تا زبان فارسی میان مردمان متداول است به هیچ تأویل مهجور نگردد.» و همو در مقدمه گوید: «انصافاً نثر فارسی را به ذروه اعلا رسانیده است و کمال قدرت و حد توانایی خویش را در بیان مطالب و نویسندگی، در این کتاب به منصه ظهور نشانیده.»
شهرت ایرانگیر نصرالله منشی در قرون بعد از برکت انشای همین اثر بود و نویسندگان و منشیان بعد از وی همه این اثر را مطالعه کرده و از تأثیر آن برکنار نمانده‌اند. بعضی بصراحت گفته‌اند که در نویسندگی ریزه‌خوار خوان بیدریغ نعمت وی بوده ولی هیچ یک در نویسندگی به قدرت خلّاقه وی دست نیافته‌اند و آثار تصنع و تقلید در آثارشان نمایان است. در میان چهل اثر از آثار نویسندگان قرون هفتم تا نهم تنها خواجه نصیرالدین طوسی (م. 672 هـ.ق.) در اخلاق ناصری تا حدی به سبک وی دست یافته است هر چند که آن قدرت که در این کتاب در بیان مقاصد و ادای معانی هست در اخلاق خواجه طوسی دیده نمی‌شود. سلامت انشا و استواری ترکیب عبارات و زیبایی اسلوب و پیرایه سخن تا بدان پایه است که اگرنثر آن را بهترین و عالی‌ترین نمونه نثر فارسی به شمار آوریم هم از انصاف دور نیفتاده و گزاف نگفته‌ایم. هر چند که این نثر با صنایع لفظی و معنوی همراه است، نویسنده هرگز مغلوب صنعت ‌سازی و لفظ پردازی نشده و در هیچ کجا از شیوایی و رسایی غافل نمانده و همتی مصروف ذکر صنعت نکرده است. آیات قرآنی و احادیث نبوی و امثال و اشعار عربی و فارسی آن چنان طبیعی در جای جای این اثر گنجانیده شده که گویی جزئی از متن است و عبارت بدون آن ناتمام و خواننده گمان ندارد که اثری مترجَم در پیش رو دارد.
کسانی مانند ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری در انوار سهیلی و ابوالفضل رکنی در عیار دانش که به گمان خود ترجمه ساده‌تری از کلیله و دمنه به دست داده‌اند، به اعتقاد من، هنری نـَنـُموده و کاری در خور اعتنا نکرده‌اند که در بحث ادبیات تطبیقی:
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
و در مثل چنان است که بخواهیم کلیله و دمنه رودکی را ـ اگر از میان نرفته بود، با کلیله و دمنه منظوم احمد بن محمود قانعی طوسی (م. بعد از 672 هـ.ق.) مقایسه کنیم.
ابوالمعالی نصرالله در زمان خسرو ملک (555ـ582 هـ.ق.) به وزارت رسید و به علت احراز همین مقام است که عوفی در لباب الالباب نام او را در شمار وزرا و صدور آورده است. این ادیب سخندان‌ِ سخنور بر اثر حسد حاسدان که یوسفان از مکرشان در چاه‌اند به زندان افتاد و پیش ازسال زوال غزنویان هند (583) به قتل رسید. او در وقت وداع‌ِ جان، این رباعی بر زبان براند:
ازمسند عزّ اگر چه ناگه رفتیم
حمداً لله که نیک آگه رفتیم
رفتند و شدند و نیز آیند و روند
ما نیز توکّلتُ علی الله رفتیم

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب پیشنهادی

نظر خود را وارد نمایید
لغو پاسخ
نظرات
ترنج پارسا

ترنج پارسا

1399-07-30 - 07:46 پاسخ

واقعا عالی بود منکه میخوام برای مدرسم ببرم خیلی راضی هستم

مژگان

مژگان

1399-07-30 - 07:24 پاسخ

خیلییییییی بده

نازنین

نازنین

1398-09-16 - 14:30 پاسخ

عالی